تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان یاسید شهدا و آدرس shohadaq2.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 36
بازدید هفته : 57
بازدید ماه : 57
بازدید کل : 3204
تعداد مطالب : 77
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1
ده چیز ده چیز دیگر را میخورد
1-نیکی بذی را
2-تکبر علم را
3-توبه گناه را
4-دروغ رزق را
5-عدل ظلم را
6-غم عمر را
7- صدقه بلا را
8-خشم عقل را
9-پشیمانی سخاوت را
10-غیبت حسن عمل را
زینب الگوی فضایل
بهترین جلوهگاه برای شناخت شخصیت وجودی زینب (سلام الله علیها) همان سفر تاریخی کربلا و مطالعه واقعه عاشورا و به دنبال آن خواندن داستان اسارت آن بزرگوار و همراهان او و چگونگی برخورد با ستمگران زمان است که تاریخ جزییات آن را برای ما نقل کرده است ولی در بسیاری از موارد زندگی این بزرگوار کوتاهی کرده و در بیشترین دوران عمر پرثمر آن بانوی بزرگ اسلام در سکوت مانده است. به گوشههایی از فضایل ایشان توجه کنید.
ایمان راسخ حضرت زینب علیهاالسلام
اولین و مهمترین خصلت آن بانو محبت و عشق وافری است که به ذات احدیت دارد تا بتواند همه کس و همه چیز را در محضر او ذوب کند و حتی خویشتن خویش را هم نبیند. در مقابل ایمان و اعتقاد به خداوند همین بس که همه مصائب را برای او در راه رضای حق تحمل میکند و همه اینها را چون از سوی معبود است، زیبا میبیند. وقتی در کوفه ابن زیاد از او سوال میکند: «کار خدا را با برادرت چگونه دیدی؟» در جواب میفرماید: «چیزی جز زیبایی ندیدم.» زیرا که این حرکت در راستای حق و حقیقت و جاودانگی بود.
شهادت یک انسان کامل در نظر اولیاء خدا جمیل است نه برای این که جنگ کرده و کشته شده است. بلکه جنگ و قیام برای خدا بوده است. آن گاه که حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) بدن پاره پاره برادر را در گودال قتلگاه مشاهده میکند با تضرع در پیشگاه خدا میگوید: «اللهم تقبل منا هذا القربان.»
این اوج معرفت و ایمان است و عظمت روح را میرساند که چون در راه خداست، تحمل آن آسان است.
عبادت زینب سلام الله علیها
عبادت غرض اصلی آفرینش است و امام معصوم سمبل و تجلی این غرض؛ و هرچه یک انسان عابدتر باشد با حرکت آفرینش هماهنگتر و با معصوم مانوستر میشود. شاید علت انس حضرت زینب (سلام الله علیها) با برادرش امام حسین (علیه السلام) جلوهای از این عبادت باشد.
حضرت امام حسین علیه السلام در هنگام وداع به زینب کبری فرمود: «خواهرم در نماز شبت مرا به یاد داشته باش.» و نیز از امام سجاد علیه السلام نقل شده است: «عمهام زینب در مسیر اسارت از کوفه به شام هم فرایض و هم نوافل خود را به جای میآورد و غفلت نداشت. فقط در یکی از منازل به خاطر شدت ضعف و گرسنگی، نشسته نماز خواند که بعد معلوم شد، سه روز است غذا میل نکرده، زیرا به هر اسیر شبانه روز یک گرده نان میدادند و عمهام سهمیه خود را بیشتر اوقات به بچهها میداد.»
نوشتهاند هیچگاه تهجد و نماز شب این بانوی بزرگ ترک نشد. در فرهنگ قرآنی نافله چیزی است که زیاده بر واجب است و از روی تفضل و تبرع انجام میگیرد.
دانش حضرت زینب علیهاالسلام
حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) بانوی علم و فضل است. او علم خود را از جد بزرگوارش پدر ارجمند و مادر گرامی و برادران عزیزش دارد، کسانی که متصل به وحیاند. نوشتهاند حضرت زینب (سلام الله علیها) درس تفسیر برای بانوان داشت. آری دختر امیرالمومنین علی (علیه السلام) به راستی دارای علم وافر خدادادی بود. ابن عباس از وی با این عبارت نقل میکند و میگوید: «بانوی خردمند ما زینب (سلام الله علیها) و همین بس که در بنیهاشم به «عقیله» یعنی بانوی خردمند معروف بود و آن هنگام که حضرت زینب (سلام الله علیها) در اسارت وارد کوفه شد. او بانوانی را که برای تماشا آمدهاند، میشناسد. در و دیوار آن او را به یاد ایامی انداخت که بانوان همین شهر، صف اندر صف منتظر لقایش مینشستند تا در درس تفسیرش شرکت کنند و اکنون شهر به شهر میگردد.
از سخنان حضرت زینب (سلام الله علیها) در طول مسافرت کربلا، کوفه و شام و خطبهها و سخنرانیهایی که در فرصتهای مختلف در برابر ستمکاران و طاغوتیان آن زمان و مردم دیگر ایراد فرمود، به خوبی معلوم میشود که مراتب علم و دانش و کمال آن بانوی بزرگوار از راه تحصیل و تعلیم اکتسابی نبوده و بهرهای الهی و جنبه خارقالعاده داشته است. شاهد این مطلب، کلام امام سجاد (علیه السلام) است که پس از خطبه کوفه بر او فرمود: عمه جان آرام باش و سکوت اختیار کن که تو بحمدالله دانشمندی معلم ندیده و فهمیدهای هستی که کسی تو را فهم نیاموخته است.
فداکاری و ایثار عقیله بنیهاشم
زینب کبری وقتی احساس کرد مسئولیت بزرگ جهاد در راه خدا و پیکار و مبارزه با بی دینان به دوشش آمده است و در این راه باید از مال و منال و شوهر و زندگی و فرزند بگذرد، حتی اگر لازم شود از دادن جان نیز دریغ نکند، با کمال شهامت و فداکاری از خانه و کاشانه و شوهر و زندگی دست میکشد. گویند به هنگام ازدواج حضرت زینب (سلام الله علیها) با عبدالله ابن جعفر، با توجه به علاقه وافری که میان او و برادرش حسین (علیه السلام) بود، شرط کرد که هرگاه برادرش خواست سفری برود، زینب بتواند به همراه برادر مسافرت کند و عبدالله شرط را پذیرفت.
قربانگاه فرزندان :
بانوی فداکار کربلا فرزندان خود را برای قربانی به قربانگاه نینوا میآورد و در همه جا یاری مهربان و دلسوز برای رهبر عالی قدر این قیام و نهضت مقدس یعنی اباعبدالله الحسین (علیه السلام) بود و چون عصر عاشورا شد و آن حجت الهی به شهادت رسید، سهم عمده و بار تازهای به دوش این بانوی فداکار نهاده شد که چون کوهی پولادین در برابر دشمنان منحرف ایستاد. در بعضی مقاتل نوشتهاند: «در روز عاشورا هنگامی که فرزندان حضرت زینب (سلام الله علیها) به شهادت رسیدند، ایشان از خیمه بیرون نیامد و بر بالینشان حاضر نشد. وقتی علت را سوال کردند، پاسخ داد: «تا مبادا برادرم خجالت بکشد.»
تجلی و نقش بسیار مهم حضرت زینب (سلام الله علیها) به گونهای است که اکنون پس از قرنها باز هم چنان جلوهای خاص دارد.
حضرت علی اکبر (ع)؛ اولین شهید کربلا
علی ابن الحسین « علی اکبر » و ویژگیها« علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب »، در اوایل خلافت عثمان بن عفان به دنیا آمد. وی از جدش علی بن ابی طالب علیه السلام روایت نموده است: مادرش« لیلی» دختر« ابی مرة بن عروة بن مسعود ثقفی » است.علی اکبر، در گفتار و وجاهت و تناسب اندام و خلق و خوی همانند جدش رسول خدا بوده است.
روزی معاویه از اطرافیان خود پرسید: به نظر شما چه کسی سزاوارتر است به خلافت؟ اطرافیان پاسخ دادند: تو. معاویه گفت: نه سزاوارترین مردم به خلافت علی بن الحسین است؛ چرا که جدش رسول خداست و در وی شجاعت بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و زیبایی ثقیف موج می زند.
کنیه آن حضرت « ابوالحسن » و لقبش علی اکبر است.بنابر صحیح ترین اقوال درباره سن آن حضرت، وی بزرگترین فرزند امام حسین علیه السلام است. برخی سن مبارک ایشان در هنگام شهادت بیست و پنج سال نوشته اند.از بنی هاشم علی اکبر اولین کسی است که در کربلا به شهادت رسیده است.
خواب امام حسین علیه السلام و پرسش علی اکبر
در توقفگاه قصر بنی مقاتل، امام حسین علیه السلام به جوانان خاندان خود دستور داد آب بردارند و سپس در آخر شب به کاروان دستور حرکت داد. امام همچنان که بر روی اسب بود، اندک خوابی او را فرا گرفت و پس از این که بیدار شد، چند بار گفت:« انالله و انا الیه راجعون و الحمدلله رب العالمین »
فرزندش علی اکبر پیش آمد و گفت:« ای پدر، چرا حمد خدا به جا آوردی و « انا لله و انا الیه راجعون » گفتی؟ »فرمود:« پسرم. لحظهای به خواب رفتم و در خواب، اسب سواری را دیدم که میگفت:« این گروه میروند و مرگ نیز به سوی آنها می رود.»دانستم که او همان جان ماست که خبر مرگ ما را میدهد.»
علی اکبر گفت:« پدر جان! خداوند برای ما بدی پیش نیاورد. مگر ما بر حق نیستیم؟»
فرمود:« چرا، سوگند به آن خدایی که بازگشت بندگان به سوی اوست، ما بر حق هستیم.»
علی اکبر گفت:« پس باکی نداریم از این که بر حق بمیریم.»
امام حسین علیه السلام به او فرمود:« خدایت بهترین پاداشی که فرزند از پدر خود می برد به تو عنایت کند.»
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی *** تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من از او عمری ستانم جاودان *** او زمن دلقی ستاند رنگ رنگ
مبارزات حضرت علی اکبر در روز عاشورا
علی اکبر در روز عاشورا پس از آن که از پدرش اجازه مبارزه گرفت، به سپاه کوفه حمله کرد، و چنین رجز خواند:« من علی، پسر حسین فرزند علی هستم. به خدا سوگند که ما به رسول خدا از همه کس نزدیک تریم. آن قدر با نیزه با شما بجنگم که نیزه ام خم شود.از پدرم حمایت می کنم و با شمشیر بر شما ضربتی فرود می آورم که زیبنده جوان هاشمی علوی است. پسر زیاد کجا و حکمکردن درباره ما کجا.»
وی چندین بار بر سپاه دشمن تاخت و بسیاری از سپاهیان کوفه را کشت.روایت شده است که آن بزرگوار با این که تشنه بود، 120 نفر را کشت. آن گاه نزد پدر آمد و در حالی که زخم های زیادی برداشته بود، گفت:« ای پدر، عطش مرا کشت و سنگینی سلاح مرا به زحمت انداخت. آیا جرعه آبی هست که توان ادامه رزمیدن با دشمنان را پیدا کنم؟»
امام علیه السلام گریست و فرمود:«آه، پسرم! اندکی دیگر به مبارزه خود ادامه بده. دیری نمی گذرد که جد بزرگوارت، رسول خدا، را زیارت کنی، و او تو را از آبی سیراب کند که هرگز احساس تشنگی نکنی.»
برخی از مورخان نوشته اند امام علیه السلام به او فرمود:« پسرم! زبان خود را نزدیک بیار!» و سپس زبان او را در دهان گرفت و مکید، آنگاه انگشتری خود را به او داد و فرمود:« آن را در دهان بگذار و به سوی دشمن بازگرد. امیدوارم که هنوز روز به پایان نرسیده، جدّت رسول خدا جامی به تو بنوشاند که هر گز تشنه نگردی.»
علی اکبر به میدان بازگشت و این رجز را خواند:« جنگ است که جوهر مردان را آشکار می سازد. درستی ادعاها پس از جنگ ظاهر میشود. به خدای عرش سوگند، که از شما جدا نگردم مگر آن که تیغهای شما غلاف شود.»و همچنان رزمید تا آن که تعداد افرادی که به دست او به هلاکت رسیدند به 200 نفر رسید.
کیفیت شهادت حضرت علی اکبر
پس از حملات پی در پی علی اکبر به سپاه دشمن و کشته شدن بسیاری از آنان، دشمن از کثرت کشته شدگان به خروش آمده بود.لشگریان عمر بن سعد از کشتن علی بن الحسین پرهیز می کردند، ولی « مرة بن منقذ عبدی » که از دلاوری های او به تنگ آمده بود، گفت: گناه همه عرب بر گردن من اگر این جوان بر من بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش ننشانم!
پس علی اکبر به او رسید در حالی که بر آن سپاه حمله ور بود. مرة بن منقذ راه را بر او گرفت و با نیزه ای او رااز اسب بر زمین انداخت، آن گروه در اطراف او جمع شدند و با شمشیر پاره اش کردند!
بعضی نقل کرده اند که مرة بن منقذ ابتدا با نیزه به پشت او زد و بعد با شمشیر ضربتی به فرق آن بزرگوار وارد کرد که فرق مبارکش شکافت و او دست به گردن اسب خود انداخت، ولی اسب که ظاهراً خون روی چشمانش را گرفته بود او را در میان سپاه دشمن برد و دشمن از هر طرف بر او تاخت و بدن مبارکش را پاره پاره کرد.
در این هنگام بود که فریاد زد: السلام علیک یا ابتاه! این جدم رسول خداست که مرا سیراب کرد و او امشب در انتظار توست.تو را سلام می رساند و می گوید: در آمدنت به نزد ما شتاب کن. و آن گاه فریاد زد و به شهادت رسید.
امام حسین و خاندانش در سوگ حضرت علی اکبر
روز عاشورا پس از شهادت علی اکبر، امام حسین علیه السلام بر بالین فرزندش آمد، صورت به صورتش نهاد و گفت:« خدا بکشد گروهی را که تو را کشتند، گستاخی را از حد گذراندند و حرمت رسول خدا را شکستند. پس از تو خاک بر سر دنیا باد!» صدای گریه امام بلند شد، به گونه ای که کسی تا آن زمان نشنیده بود.
آن گاه سر علی را بر دامان گرفت و در حالی که خون از دندانهایش پاک میکرد، بر صورتش بوسه زد و گفت:« فرزندم! تو از محنت دنیا آسوده شدی و به سوی رحمت جاودانه حق رهسپار گشتی. پدرت پس از تو تنها مانده است، ولی به زودی به تو ملحق خواهد شد.»
در این هنگام زینب کبری با شتاب از خیمه بیرون آمد، در حالی که فریاد می زد:« ای برادرم، و ای پسر برادرم!» و خود را بر روی علی اکبر افکند.
امام حسین علیه السلام او را بلند کرد و به خیمه بازگرداند، و به جوانان دستور داد جسد علی را از میدان بیرون ببرند. آنان پیکر علی اکبر را در برابر خیمه ای که در مقابل آن مبارزه می کردند بر زمین نهادند.
امام حسین علیه السلام محزون و دلشکسته به خیمه بازگشت. سکینه پیشش آمد و سراغ برادرش را گرفت. امام خبر شهادت او را به دخترش داد. سکینه در حالی که فریاد میزد، خواست از خیمه خارج شود. امام حسین علیه السلام اجازه نداد و فرمود:« ای سکینه! تقوای خدا پیشه کن و شکیبا باش!»
سکینه گفت:« ای پدر! کسی که برادرش را کشته اند چگونه صبر کند؟!»
چيرگي اسلام بر تمامي اديان و مکاتب و ايدئولوژي ها و استيلا بر جباران و فرمانروايان جور و غير الهي و تأسيس حکومت جهاني لازمه اعتقاد به مهدويّت و ظهور منجي دادگستر است. از نظر شيعيان (زيدي، اسماعيلي و دوازده امامي) با حذف امام علي بن ابيطالب عليه السلام و فرزندان معصوم او، تاريخ اسلام پس از پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله در حوزه سياست و حکومت به انحراف گراييد و پيامدهاي منفي متعددي نيز در پي داشت که يکي از آنها محروميت جامعه از رهبري معنوي و آسماني است؛ چرا که امام علي عليه السلام و پس از او بقيه امامان دوازده گانه، پيشوايان ديني - سياسي بر حق و داراي حق خلافت و امامت انحصاري اند. شيعيان زيدي و اسماعيلي، پس از مدتي از اين عقيده عدول کردند (زيديان تشکيل حکومت را در شمال و يمن و اسماعيليان ظهور ابوعبيداللّه شيعي را در مغرب انحرافي نمي دانند)؛ اما از آنجا که شيعيان دوازده امامي در عصر امامان هرگز به قدرت و تأسيس دولت دست نيافتند، منتظرند که آخرين بازمانده از امامان معصوم - که از سال 329 ق غيبت کبري براي او آغاز شده است - ظهور کند و تاريخ اسلام و در نهايت تاريخ انسان را به مسير طبيعي و الهي اش باز گرداند. در آن عصر اسلام، عزيز، مسلّط و همگاني مي شود و مسلمانان قدرتمند و بر جهان چيره مي گردند. طبق اين تفسير، تشکيل حکومت واحد جهاني اجتناب ناپذير خواهد بود.
منبع : http://www.hasti-76.blogfa.com/
منیع : http://www.hasti-76.blogfa.com
معجزه شق القمر پیامبر اکرم (ص) که در قرآن هم آمده و عکس های از ناسا که اعلام کرده که زمانی ماه به دو نیم تقسیم شده.
حق چو دید آن نور مطلق در حضور/ آفرید از نور او صد بحر نور
آفرینش را جز او مقصود نیست/ پاک دامن تر زاو موجود نیست
اسم تو نور امـید است و صفای سینه هاست
دین تو اسلام عشق است و بدور از کینه هاست
پنجشنبه سر کلاس نشسته بودیم که بین درس یکی از استادامون داشت حرف میزد...
میگفت:
"چند روز پیش رفته بودیم خونه یکی از اقوام(خواهرشون) که دیدم نشسته و داره
ماهواره میبینه.....
بهش گفتم :"خواهر من تا چند روز دیگه شوهرت طلاقت میده"
خواهرم گفت آخه واسه چی؟؟!!
گفتم این فیلمایی که تو و شوهرت میبینید ،خانمایی توش هست
که لباسای جور واجور میپوشنو بهترین گریمورها گریمشون میکنن
تو اگه خودتم بکشی نمیتونی شبیه اونا بشی..
شوهرتم اونا رو میبینه و دلش میخواد تو هم که ...."
.........
واقن خوبه عوارض کارهایی که میکنیم ببینیم چی میشه...
ماهواره داشتن و دیدن به چه قیمتی؟؟!!
به قیمت ازدست رفتن زندگی خودمون؟؟!!
و اینکه بعضیا میگن ماهواره داشتن بد نیست که
ما فقط شبکه های خوبشو میبینیم....
ینی میشه آدم با این غریزه ای که داره به سمت شبکه های بدش نره؟؟!!
.........
بقول یه نفری یه زن و شوهر نشستن برنامه بفرمایید شامو میبینن
که
خانمه داره آقایی که اونتو خوش میدرخشه رو میبینه..
آقاعه هم که بدتر ....
و دوتاشونم در حال مقایسه همسرخودشون با اون فرد مورد نظرند
بعد دوتاییشون فکر میکنن طرف مقابل داره برنامه مورد نظررو میبینه
غافل از اینکه اونا حواسشون بجای دیگست.
منبع: سایت همسفر
بسیج؛حافظ انقلاب اسلامی
بسیج مدرسه عشق ومکتب شاهدان وشهیدان گمنامی است که پیروانش برگلدسته های رفیع آن،اذان شهادت ورشادت به سردادند.
امام خمینی(رحمة الله علیه)
بسیجی بودن مایه ی سرافرازی وسربلندی پیش پروردگاراست
مقام معظم رهبری(مدظله)
هفته بسیج بر بسیجیان عزیز گرامی باد
(عشق حسینی)
عظيمترين سرمايه روحي شيعه که پيوند دهنده آنان با اهل بيت پيامبر و عاملي بازدارنده از تباهي، بر انگيزاننده به فداکاري و جهاد و تصفيه کننده دل و جان است.درسايه همين عشق، ياد حسين و عاشورا زنده مانده و سوز آن، حمايت قلبي عاشق امامحسين «ع» را همواره به نفع حق و جبهه ايثار، نيرو بخشيده است.همين عشق، ياران او راروز عاشورا به استقبال شهادت فرستاد تا با مرگ در رکاب حسين «ع» حيات ابدي يافتند. عشق حسين «ع» را خداوند در دلها نهاده و شعلهاي خاموش نشدني است.به فرموده امام صادق «ع»: «ان لقتل الحسين عليه السلام حرارة في قلوب المؤمنين لا يبرد ابدا».[1] محبتحسين بن علي «ع» نه تنها در دل زمينيان است، بلکه عرشيان نيز او را دوست ميدارند و به فرموده رسول خدا «ص»، او محبوبترين چهره زميني نزد آسمانيان است: «من احب انينظر الي احب اهل الارض الي اهل السماء فلينظر الي الحسين.»[2] .
اي که آميخته مهرت با دل
کرده عشق تو مرا دريا دل
بذر عشقي که به دل کاشتهام
جز هواي تو ندارد حاصل
از مي عشق تو، عاقل مجنون
و زخم مهر تو مجنون، عاقل
گر شود کار جهان زير و زبر
نشود عشق تو از دل زايل[3] .
پی نوشتها :
[1] کامل الزيارات، ص 38.
[2] مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 73.
[3] از جواد محدثی.
(کل یوم عاشورا)
هر روز عاشورا و هر سرزمين، کربلاست. «کل يوم عاشورا و کل ارض کربلا».اين جمله و شعار، نشاندهنده پيوستگي و تداوم خط درگيري حق و باطل در همه زمانها و مکانهاست.عاشورا و کربلا، يکي از بارزترين حلقههاي اين زنجيره طولاني است.هميشه حق و باطل رو در روي همند و انسانهاي آزاده، وظيفه پاسداري از حق و پيکار با باطل رابر عهده دارند و بيتفاوت گذشتن از کنار صحنه حق و باطل، بيديني است.امام خميني «قدس سره» بارها به اين نکته مهم توجه دادند، از جمله در ايام جنگ تحميلي: «امروز، روز عاشوراي حسيني است، امروز ايران کربلاست، حسينيان آماده باشيد.»[1] و درپيامي به مناسبت 17 شهريور فرمود: «عاشورا، قيام عدالتخواهان با عددي قليل و ايمان وعشقي بزرگ، در مقابل ستمگران کاخ نشين و مستکبران غارتگر بود و دستور آن بود که اين برنامه، سرلوحه زندگي امت در هر روز و در هر سرزمين باشد.روزهايي که بر ما گذشت، عاشوراي مکرر بود و ميدانها و خيابانها و کوي و برزنهايي که خون فرزندان اسلام در آن ريخت، کربلاي مکرر.». «17 شهريور، مکرر عاشورا و ميدان شهدا مکرر کربلا و شهداي ما مکرر شهداي کربلا و مخالفان ما مکرر يزيد و وابستگان او هستند.»[2] .
نبرد عاشورا، گر چه از نظر زمان، کوتاهترين درگيري بود (نيم روز) ولي از نظر امتداد، طولانيترين درگيري با ستم و باطل است و تا هر زمان که هر آرزومندي آرزو کند کهکاش در کربلا بود و در ياري امام شهيدان، به فوز عظيم شهادت ميرسيد (يا ليتنا کنا معکم فافوز فوزا عظيما)،[3] جبهه کربلا گرم و درگيري عاشورا داير است.آنگونه که حسين «ع»، وارث آدم و ابراهيم و نوح و موسي و عيسي و محمد «عليهم السلام» است، پيروان عاشورايي او نيز وارث خط سرخ جهاد و شهادتاند و پرچم کربلا را بر زمين نمينهند، واين جوهر تشيع در بعد سياسي است.
شيعه بايد آبها را گل کند
خط سوم را به خون کامل کند
خط سوم خط سرخ اولياست
کربلا بارزترين منظور ماست
شيعه يعني تشنه ي جام بلا
شيعگي يعني قيام کربلا
شيعه يعني بازتاب آسمان
بر سر ني جلوه ي رنگين کمان
از لب ني بشنوم صوت تو را
صوت «اني لا اري الموت» تو را
شيعه يعني سالک پا در رکاب
تا که خورشيد افکند از رخ نقاب
اين سخن کوتاه کردم و السلام
شيعه يعني تيغ بيرون از نيام[4] .
يکي از نويسندگان محقق مينويسد: ما يقين داريم که اگر حسين «ع» در زمان ما بود، از قدس، جنوب لبنان و بيشتر مناطق اسلامي کربلاي دومي ميساخت و همان موضعي را ميگرفت که در برابر معاويه و يزيد ايستاد و از همه مدعيان اسلام و تشيع و از آنان که برقدس و جنوب لبنان ميگريند و در اعلاميهها، سخنرانيها و صفحه مطبوعات بر سرفلسطين و لبنان معامله ميکنند و در خيابانها و مجامع، سلاح با خود حمل ميکنند، بيش ازتعدادي که در کربلاي اول کنار آن حضرت ايستادند و ياريش کردند، او را ياري نميکردند.»[5] .
اين ديدگاه، رد کننده نظريهاي است که کربلا و قيام حسيني را تکليفي خاص امامميداند که نميتوان از آن تبعيت کرد.وقتي ابا عبدالله الحسين «ع» ضرورت قيام بر ضد سلطه ستمگري را که حلال را حرام ميکند و عهد الهي را شکسته، بر خلاف سنت پيامبر عمل ميکند و تجاوزکارانه عمل مينمايد، در خطبه خويش ميآورد و اين صفات را در سلطه يزيدي محقق ميداند، در پايان ميافزايد «فلکم في اسوة»[6] در کار من براي شماالگوي تبعيت است، اين ميرساند که گستره زمين و زمان، کربلا و عاشوراست و هميشه و همه جا بايد با الهام از اين مکتب، بر ضد ستم قيام کرد و در راه آزادي و عزت، فداکاري نمود.
امام خميني «ره» فرموده است: «اين کلمه کل يوم عاشورا و کل ارض کربلا، يک کلمه بزرگي است... همه روز بايد ملت ما اين معني را داشته باشد که امروز روز عاشورا است و ما بايد مقابل ظلم بايستيم و همين جا هم کربلاست و بايد نقش کربلا را ما پيادهکنيم، انحصار به يک زمين ندارد.انحصار به يک افراد نميشود.قضيه کربلا منحصر به يک جمعيت هفتاد و چند نفري و يک سرزمين کربلا نبوده، همه زمينها بايد اين نقش را ايفا کنند.»[7] .
پی نوشتها :
[1] صحيفه نور، ج 20، ص 195.
[2] همان، ج 9، ص 57.
[3] زيارت عاشورا.
[4] ابياتي از مثنوي: «شيعه نامه»، محمد رضا آقاسي (کيهان 12 / 6 / 71).
[5] الانتفاضات الشيعيه، هاشم معروف الحسني، ص 387.
[6] تاريخ طبري، ج 4، ص 304.
[7] صحيفه نور، ج 9، ص 202.
نداي خونخواهي حسين عليه السلام.اين جمله، شعار ياوران حسين «ع» و شعار فرشتگاني است که کنار قبر او تا ظهور امام زمان «ع» ميمانند.[1] نيز، شعار حضرتمهدي «ع» است، هنگام قيام براي انتقام خون شهداي کربلا.[2] همچنين شعار ياوران شهادت طلب امام زمان «ع» که آرزوي مرگ در راه خدا دارند «شعارهم: يا لثارات الحسين».[3] در نهضت توابين به رهبري سليمان بن صرد نيز که در سال 65 هجري در کوفه قيام کردند، شعارشان همين بود. در قيام مختار هم همين شعار مطرح بود.در برخي نقلها «يا اهل ثارات الحسين» آمده است.[4] .
نيز «يا لثارات الحسين» نام نشريهاي است که به همت جمعي از نيروهاي بسيجي و حزب اللهي و دردمند، با انگيزه دفاع از ارزشهاي انقلاب اسلامي، از سال 1373 شمسي منتشر ميشود و افشاگر برخي از برنامههاي تهاجم فرهنگي غرب، عليه اسلام و انقلاب است.
پی نوشتها :
[1] بحار الانوار، ج 44، ص 286 و ج 98، ص 103.
[2] منتهي الامال (چاپ هجرت) ج 1، ص 542.
[3] بحار الانوار، ج 52، ص 308.
[4] همان، ج 45، ص 334، 358، 367.
قتل صبر آن است که انساني يا حيواني را بسته نگهدارند و بکشند.در حديث است که پيامبر «ص» کسي را اينگونه نکشت و از اين گونه کشتن چهار پايان نهي شده است، يعني اينکه جانداري را زنده نگهدارند و آن قدر به او ضربه بزنند تا بميرد.[1] به شهدا و اسيرانيکه کشته ميشوند نيز «مصبور» گفته ميشود.در مورد حيواناتي که زجرکش ميشوند نيز به کار ميرود.[2] از مظلوميتسيد الشهدا «ع» و قساوت کوفيان يکي هم آن بود که حسين بنعلي «ع» را در حالي که هنوز رمق در بدن داشت، مورد ضربههاي شمشير و نيزه قرار دادند. امام سجاد «ع» بعنوان افشاگري از ستم يزيديان، در خطبهاي که در کوفه در حالاسارت خواند و خود را به مردم فريب خورده و به خواب سياسي رفته معرفي کرد، از جمله فرمود: «انا ابن من قتل صبرا و کفي بذلک فخرا»[3] من پسر کسي هستم که به «قتلصبر» کشته شد و همين افتخار مرا بس!در مورد مسلم بن عقيل نيز در تاريخ آمده است که ابن زياد او را به «قتل صبر» کشت.[4] .
پی نوشتها :
[1] مجمع البحرين، کلمه «صبر».
[2] دائرة المعارف الاسلاميه، ج 14، ص 137.
[3] اعيان الشيعه، ج 1، ص 614، مقتل الحسين، مقرم، ص 411، مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 115.
[4] تاريخ الاسلام، ذهبي، ج 5، ص 21.
روز دهم محرم، روز شهادت سالار شهيدان و فرزندان و اصحاب او در کربلا.عاشورا در تاريخ جاهليت عرب، از روزهاي عيد رسمي و ملي بوده و در آن روزگار، در چنين روزي روزه ميگرفتند، روز جشن ملي و مفاخره و شادماني بوده است و در چنين روزي لباسهاي فاخر ميپوشيدند و چراغاني و خضاب ميکردند.در جاهليت، اين روز را روزه ميگرفتند.در اسلام، با تشريع روزه رمضان، آن روزه نسخ شد.گفتهاند: علت نامگذاري روز دهم محرم به عاشورا آنست که ده نفر از پيامبران با ده کرامت در اين روز، مورد تکريم الهي قرار گرفتند.[1] .
در فرهنگ شيعي، به خاطر واقعه شهادت امام حسين «ع» در اين روز، عظيمترين روز سوگواري و ماتم به حساب ميآيد که بزرگترين فاجعه و ستم در مورد خاندان پيامبر انجام گرفته و دشمنان اسلام و اهل بيت اين روز را خجسته شمرده به شادي ميپرداختند، اما پيروان خاندان رسالت، به سوگ و عزا مينشينند و بر کشتگان اين روز ميگريند. امام صادق «ع» فرمود: «و اما يوم عاشورا فيوم اصيب فيه الحسين «ع» صريعا بين اصحابه و اصحابه حوله صرعي عراة».[2] عاشورا روزي است که حسين «ع» ميان يارانش کشته برزمين افتاد، ياران او نيز پيرامون او به خاک افتاده و عريان بودند.امام رضا «ع» فرمود: «من کان عاشورا يوم مصيبته و بکائه جعل الله عز و جل يوم القيامة يوم فرحه و سروره».[3] ، هرکس را که عاشورا روز مصيبت و اندوه و گريه باشد، خداوند قيامت را روز شادي او قرارميدهد.در «زيارت عاشورا» درباره اين روز غمانگيز که امويان آنرا مبارک ميدانستند، آمده است: «اللهم هذا يوم تبرکت به بنو امية و ابن آکلة الاکباد...».
امامان شيعه، ياد اين روز را زنده ميداشتند، مجلس برپا ميکردند، بر حسين بن علي «ع» ميگريستند، آن حضرت را زيارت ميکردند و به زيارت او تشويق و امر ميکردند و روز اندوهشان بود.از جمله آداب اين روز، ترک لذتها، دنبال کار نرفتن، پرداختن به سوگواري و گريه، تا ظهر چيزي نخوردن و نياشاميدن، چيزي براي خانه ذخيره نکردن، حالت صاحبان عزا و ماتم داشتن و... است.[4] .
در دوران سلطه امويان و عباسيان، شرايط اجتماعي اجازه مراسم رسمي و گسترده در سوگ اباعبدالله الحسين را نميداد، اما هر جا که شيعيان، قدرت و فرصتي يافتهاند، سوگواري پرشور و دامنه داري در ايام عاشورا به راه انداختهاند.در تاريخ است که معز الدوله ديلمي اهل بغداد را به برگزاري مراسم سوگ و نوحه براي سيد الشهدا «ع» وادار ساخت و دستور داد که بازارها را ببندند و کارها را تعطيل کنند و هيچ طباخي غذايي نپزد و زنان سياهپوش بيرون آيند و به عزاداري و نوحه بپردازند.اين کار را چندين سال ادامه دادو اهل سنت نتوانستند جلوي آن را بگيرند، چون که حکومت، شيعي بود.[5] .
از قرنها پيش، «عاشورا» بعنوان تجلي روز درگيري حق و باطل و روز فداکاري و جانبازي در راه دين و عقيده، شناخته شده است.حسين بن علي «ع» در اين روز، با ياراني اندک ولي با ايمان و صلابت و عزتي بزرگ و شکوهمند، با سپاه سنگدل و بيدينحکومت ستم يزيدي به مقابله برخاست و کربلا را به صحنه هميشه زنده عشق خدايي و آزادگي و حريت مبدل ساخت. عاشورا گر چه يک روز بود، اما دامنه تاثير آن تا ابديتکشيده شد و چنان در عمق وجدانها و دلها اثر گذاشته که همه ساله دهه محرم و بويژه عاشورا، اوج عشق و اخلاص نسبت به معلم حريت و اسوه جهاد و شهادت، حسين بنعلي «ع» ميگردد و همه، حتي غير شيعه، در مقابل عظمت روح آن آزاد مردان تعظيم ميکنند.عاشورا، نشان دهنده معناي «حسين مني و انا من حسين» بود که دين رسول خدابا خون سيد الشهدا آبياري و احيا شد.به تعبير امام خميني «ره»: «عاشورا، قيام عدالتخواهان با عددي قليل و ايمان و عشقي بزرگ در مقابل ستمگران کاخ نشين و مستکبران غارتگر بود...»،.[6] «اگر عاشورا نبود، منطق جاهليت ابو سفيانيان که ميخواستند قلم سرخ بر وحي وکتاب بکشند و يزيد، يادگار عصر تاريک بت پرستي که به گمان خود با کشتن و به شهادت کشيدن فرزندان وحي اميد داشت اساس اسلام را برچيند و با صراحت و اعلام «لا خبرجاء و لا وحي نزل» بنياد حکومت الهي را برکند، نميدانستيم بر سر قرآن کريم و اسلام عزيز چه ميآمد.»[7] .
امام حسين «ع» که به دعوت اهل کوفه از مکه عازم اين شهر بود تا به شيعيان انقلابي بپيوندد و رهبري آنان را به عهده گيرد، پيش از رسيدن به کوفه، در کربلا به محاصره نيروهاي ابن زياد در آمد و چون حاضر نشد ذلت تسليم و بيعت با حکومت غاصب و ظالم يزيدي را بپذيرد، سپاه کوفه با او جنگيدند.حسين و يارانش روز عاشورا، لب تشنه، با رشادتي شگفت تا آخرين نفر جنگيدند و به شهادت رسيدند و بازماندگان اين قافله نور، به اسارت نيروهاي ظلمت درآمده به کوفه برده شدند.هفتاد و دو تن ياران شهيد او، بزرگترين حماسه بشري را آفريدند و ياد خويش را در دل تاريخ و وجدان بشرهايفضيلتخواه، ابدي ساختند.[8] به تعبير يکي از نويسندگان معاصر: «عاشورا، مائده بزرگ روحانسان است در تداوم اعصار، تجسم اعلاي وجدان بزرگ است در دادگاه روزگار، صلابت شجاعت انسان است در تجليگاه ايمان، طواف خون است در احرام فرياد، تجلي کعبه است در ميقات خون، نقش بيدار گذرها و رهگذرهاست در کاروان دراز آهنگ زندگيها و عبورها، عاشورا، باز خوان تورات و انجيل و زبور است در معبد اقدام، ترتيل آيات قرآناست در الواح ابديت، خون خداست جاري در رگهاي تنزيل، حنجره خونين کوه «حرا» ست در ستيغ ابلاغ، درگيري دوباره محمد «ص» است با جاهليت بني اميه و شرک قريش، تجديد مطلع رجزهاي «بدر» است و «حنين»، انفجار نماز است در شهادت و انفجار شهادت است در نماز، تبلور شکوهزاد جاودانگي حق است در تباهستان نابود باطل، هشدار خونين حسينيههاست در معبر اقوام، فرياد گستر انسانهاي مظلوم است درهمه تاريخ، دست نوازش انسانيت است بر سر بي پناهان، رواق سرخ حماسه است در تاريکستان سياهي و بيداد، قلب تپنده دادخواهان است در محکمه بشريت، طنين بلند پيروزي است در گوش آباديها، عطشي است دريا آفرين در اقيانوس حيات، «رسالتي» است بزرگ بر دوش «اسارتي» رهايي بخش، عاشورا آبروي نمازگزاران است و عزت مسلمانان، و سرانجام، عاشورا رکن کعبه است و پايه قبله و عماد امت و حيات قرآن و روح نماز و بقاي حج و صفاي صفا و مروه و جان مشعر و منا.و عاشورا، هديه اسلام است به بشريت و تاريخ...».[9] .
پی نوشتها :
[1] حياة الامام الحسين، ج 3، ص 179 به نقل از: الانوار الحسينيه.
[2] بحار الانوار، ج 45، ص 95.
[3] همان، ج 44، ص 284، وسائل الشيعه، ج 10، ص 394.
[4] وسائل الشيعه، ج 10، ص 394، سفينه البحار، ج 2، ص 196.
[5] سفينة البحار، ج 2، ص 196.
[6] صحيفه نور، ج 9، ص 57.
[7] همان، ج 14، ص 265.
[8] درباره عاشورا، از جمله ر.ک: «عاشورا في الاسلام» از عبد الرزاق الموسوي المقرم.
[9] تلخيص شده از «قيام جاودانه»، محمدرضا حکيمي، ص 94 به بعد.
ابراهیم بن مالک اشتر
در قيام مختار، براي خونخواهي امام حسين عليهالسلام و اهل بيت مظلومش، بسياري از بزرگان و سران شيعه نقش فعال داشتند، ولي هيچ چهرهاي به اندازهي چهرهي ابراهيم، فرزند برومند مالک اشتر، بازوي توانمند اميرمؤمنان عليهالسلام درخشندگي و شکوه ندارد و نقشي که ابراهيم در اين قيام داشت، عاليترين و مؤثرترين بود و قطعا اگر چهرهاي مانند ابراهيم، در کنار مختار نبود، نهضت مختار معلوم نبود فاتح شود. زيرا بزرگان شيعه براي ابراهيم، مقامي بس بزرگ قايلند و نقش مهم او در پيروزي قيام بر احدي پوشيده نيست.
علامه سيد محسن امين، ميفرمايد: «ابراهيم، مردي شجاع، سلحشور، باشهامت، صف شکن و رييس بود. او داراي طبعي عالي و همتي بلند و طرفدار حق بود و داراي طبع شعر و زباني فصحيح و هوادار و دوستدار خاندان عصمت و طهارت عليهمالسلام بود، و همان گونه که پدر او «مالک اشتر» داراي همين امتيازات عالي بود، و حق هم اين است که چنين فرزندي مجسمهي پدر باشد».
در شهامت، شجاعت، سخاوت، جوانمردي، ايمان و اخلاص به اهل بيت، برترين مردم عراق بود. صاحب «مراة الجنان» گويد: «او سرور قبيلهي نخع و يکه تاز آنان بود».
علامهي مجلسي در بحارالانوار از فقيه بزرگ شيعه، ابننما، دربارهي ابراهيم چنين نقل ميکند:
«ابراهيم - که درود خدا بر او باد - مظهر شجاعت و مشعلدار شهامت و سلحشوري قاطع بود. او سراپا محب اهل بيت و پرچمدار و پيشاهنگ دلباخته آنان بود.»
«بلاذري» گويد:
«ابراهيم جواني نوسال و شجاع بود» ابراهيم در جنگ صفين، با وجود آن که نوجواني کم سن و سال بود، در کنار اميرمؤمنان عليهالسلام و پدرش مالک اشتر رشادتها از خود نشان داد. مختار و سران شيعيان عراق، تمام اميدشان به او دوخته شده بود و مطمئن بودند اگر اين مرد مبارز و قهرمان شجاع و عظيم الشأن با آن شخصيت و موقعيت و نفوذش به انقلاب بپيوندد فتح و پيروزي آنان قطعي خواهد بود. بنابراين تمام همت خود را صرف جذب «ابراهيم» براي حضور در صحنهي پيکار کردند.
شخصيت نافذ «ابراهيم» و فکر بلند و شجاعت و کارداني او در امور جنگ از يک سو و علاقهي شديد و اخلاص او نسبت به ساحت مقدس اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از سوي ديگر و ساير صفات برجستهاي که در وجود ابراهيم جمع شده بود، همهي شيعيان عراق او را مايهي اميد و پشتيباني قوي و فرماندهي لايق، براي امور مهم خود ميدانستند، از اين رو تصميم گرفتند با ابراهيم ملاقات و او را به قيام دعوت نمايند.
عامر شعبي گويد: من و پدرم از جمله اولين کساني بوديم که به جناح انقلابيون مختار پيوستيم.
«مورخين از قهرماني ابراهيم، در جنگها سخنها گفتهاند و الحق، «ابراهيم اشتر»، اين فرزند خلف «مالک اشتر»، همانند پدر در جنگ صفين بار ديگر حادثهي عظيم «ليلة الهرير» در جنگ صفين را زنده کرد و ارتش شام را به شکستي وحشتناک کشاند. ابراهيم چون شير خشمناک، همانند صاعقهاي بيامان بر قلب دشمن ميتاخت و از يمين و يسار از کشته، پشته ميساخت و اين رجز را ميخواند:
قد علمت مذحج علما لا خطل
اني اذا القرن لقتني لا وکل
و لا جزوع عندها و لا نکل
اروع مقداما اذا النکس فشل
اضرب في القوم اذا جاء الاجل
و اعقلي رأس الطرماح البطل
با الذکر البتار حتي ينجدل
طايفه مذحج خوب ميداند که من همان قهرمان صحنهي پيکارم.
که نه خسته ميشوم و نه سست ميگردم و آن چنان در خط مقدم ميجنگم تا دشمن را شکست دهم.
و تا حد مرگ ضربات خود را بر دشمن وارد ميکنم و سر قهرمانان را از تنشان ميافکنم.
با ضربات کشنده تا آن که خصم را درافکند پس از آن که سپاه مختار به فرماندهي ابراهيم بن اشتر به پيروزي رسيد، ابراهيم بر تمام منطقهي شمال و غرب عراق تسلط يافت و موصل را مقر استانداري خويش قرار داد و در آنجا ماند. زيرا مختار وي را به اين پست منصوب کرده بود.
همچنان که ملاحظه فرمودید، در تمام این سخنرانى ها محور فرمایش هاى امام(علیه السلام)، تحذیر از دنیا، مال حرام و لذت هاى دنیا و بدبختى هایى است که براى انسان ایجاد مى کند. اگر ما مى خواهیم واقعاً حسینى شویم، شایسته است از کلامى که حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) شب و روز عاشورا مکرراً به بهانه هاى مختلف براى دوستان و دشمنانش بیان فرمود استفاده کنیم. «و کونوا من الدنیا على حذر». هر کس که بخواهد به سعادت برسد، باید از این کلام استفاده کند. درد و درمان براى یاران امام حسین(علیه السلام) و دشمنان او یکى است. براى رسیدن به سعادت، همه باید از این درمان استفاده کنند و از آن سمّ مهلک که عشق به دنیا و دلبستگى به لذت هاى آن است پرهیز کنند. من و شما هم اگر قصد داریم حسینى باشیم، باید سعى کنیم عاشق دنیا نشویم، ایمان خود را به آخرت تقویت کرده باور کنیم که زندگى واقعى بعد از مرگ است و این دنیا مانند دوران جنینى است. همچنان که جنین پس از مدتى با تولد قدم به این دنیا مى گذارد، انسان نیز با مرگ از این دنیا خارج مى شود و قدم در عالم ابدى مى گذارد. اما براى اینکه در عالم ابدى به سعادت جاودانى نائل شویم، باید به این دنیا دل نبندیم، تا به گناه کشیده نشویم. ریشه همه گناهان و بدبختى ها علاقه به دنیاست. کدام گناه است که در علاقه به دنیا ریشه نداشته باشد؟ بنابراین، اگر ما امام حسین(علیه السلام) را امام خود مى دانیم و دوست داریم به یاران او ملحق شویم، اگر واقعاً نگران هستیم که مبادا جزء مخالفین آن حضرت یا جزء کسانى باشیم که از امام حسین(علیه السلام) کناره گیرى کردند، اگر در این گفته خود صادق هستیم که «یا لیتنى کنت معکم فأفوز معکم»، چاره کار در این است که از دارویى که حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) معرفى کرده است، استفاده کنیم. چه باید کنیم؟ ابتدا باید سعى کرده ایمان خود را به آخرت تقویت کنیم. این کار به بحث و مطالعه نیاز دارد تا شبهاتى که پیرامون این مسأله مطرح است، حل شود. مؤمنان کسانى هستند که «بالاخرة هم یوقنون». کسب یقین کار ساده اى نیست، آن هم در دورانى که اکثریت اندیشمندان و فیلسوفان عالم چنین القا مى کنند که هیچ امر یقینى در عالم وجود ندارد. اما قرآن مى گوید باید نسبت به آخرت یقین داشته باشید. با مسائل اعتقادى به سادگى برخورد نکنیم. سعى کنیم با بحث، مطالعه، تشکیل جلسات مذهبى و پاسخ دادن به شبهات، نسبت به آنها یقین حاصل کنیم. در مرحله دوم باید خودسازى کرده سعى کنیم از حرام دنیا و گناه احتراز کنیم. از حلال دنیا استفاده کنیم اما از حرام آن دورى کنیم. هرچند حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) فرمود: همه لذتهاى دنیا و ثروت هاى آن براى اولیاء الله به اندازه سایه اى ارزش دارد. البته رسیدن به چنین مقامى کار دشوارى است، اما حداقل سعى کنیم مرتکب حرام نشویم، از کار خود کم نگذاریم، از بیت المال در جهت منافع شخصى خود استفاده نکنیم، به فکر خویشاوند و همسایه فقیر خود باشیم. آنچه عشق به دنیا را از دل انسان بیرون مى کند، انفاق مال است. «لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبّون»1. چیزهایى را که به آنها علاقه دارید، انفاق کنید تا عشق آن در دل شما نماند. اگر عشق به مال، عشق به مقام، عشق به آبروى دنیایى و حیثیت اجتماعى و امورى از این قبیل، در دل انسان رسوخ کرد، به طور قطع در معرض خطر خواهد بود و روزى که براى او امر دایر بین لذت دنیا و انجام وظیفه الهى، مبارزه، جهاد، زندان رفتن یا کشته شدن باشد، اگر عشق به دنیا در دل انسان باشد، جلوى او را مى گیرد و موجب مى شود انسان به صورت هاى مختلف رفتار دنیاپرستانه خود را توجیه کند. افرادى بوده و هستند که نمونه هاى آنها را هم شما مى شناسید، کسانى که موقعیت هاى ممتازى، مردم ما هم به آنها علاقه شدید داشتند، اما بدترین ضربه را به این انقلاب زدند و بعد توجیه کردند که تصور کردیم گروهى در حال منحرف کردن انقلاب از مسیر واقعى هستند! لذا، ما افشاگرى کردیم. افراد دیگرى نیز احکام اسلام را تحریف و ضروریات دین را انکار مى کنند و بعد در توجیه کار خود مى گویند اگر ما احکام اسلام را آنچنانکه هست بیان کنیم جوانهاى دنیا از اسلام بیزار مى شوند! ما حکم اسلام را تغییر مى دهیم تا مردم از دین برنگردند. باید از ایشان پرسید: از کدام دین؟ هنگامى که شما احکام دین را تغییر دادید، مردم از چه دینى برنمى گردند؟ آیا از دینى که شما ساختید یا از دینى که خدا نازل کرده است؟ اگر منظور شما اسلام عزیز است، اسلام همان است که خدا نازل کرده است، نه آنچه شما مى سازید. دینى که شما احکام آن را تغییر دادید تا مردم آن را بپسندند، دین خدا نیست. آن دین، دست ساخته شما است. با این وجود شما چگونه بر سر اسلام منت مى گذارید که قصد دارید به اسلام خدمت کنید؟ آیا این خدمت به اسلام است یا خدمت به کفر؟! ریشه این کار چیست؟ انسان علاقه دارد محترم باشد تا بتواند از اموال عمومى استفاده کند و هنگام رأى دادن، مردم به او رأى دهند، حال اگر بگوید من با تحریفاتى که نام آن را هم اصلاحات مى گذارند، مخالف هستم، مردم به او رأى نخواهند داد. از این رو همانند عمر سعد، ابن زیاد، شمر و سایرین کار خود را توجیه مى کند. ریشه این کار چیست؟ حب دنیا، حب ریاست، حب پول، حب خوشگذرانى. اگر در من و شما نیز ریشه این مسایل وجود داشته باشد، روزى همان بلا به اندازه ظرفیتمان، بر سر ما نیز خواهد آمد. هر انسانى ظرفیتى دارد که بلایا نیز به اندازه همان ظرفیت بر سر انسان خواهد آمد. ما از ظرفیت محدودى برخوردار هستیم و بلایى که بر ما نازل مى شود متناسب با خود ما است. اگر مى ترسیم که خانواده مان متلاشى، و فرزندانمان به مواد مخدر مبتلا مى شوند و فسادهاى دیگرى... اگر مى خواهیم چنین گرفتارى هایى براى ما پیش نیاید، از ابتدا باید از دارویى که حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) براى دوست و دشمن تجویز کرد، استفاده کنیم. دوستان امام حسین(علیه السلام) نصیحت او را پذیرفتند و دشمنانش آن را رد کردند. این نصیحت را بپذیرید و سعى کنید که آن را به کار بندید. عشق به دنیا را از دل بیرون کنید، به سراغ گناه نروید، ایمان خود را با دلائل منطقى تقویت کرده با مبارزه با دنیاگرایى، خودسازى کنید.
منبع:سایت امام حسین(ع)
تل، به معناي تپه، توده خاک و ريگ است، پشته برآمده از زمين، سرزمين کربلا، ناهموار و داراي تل و تپه بود.در حادثه کربلا، تل و تپه اي مشرف بر شهادتگاه شهداي کربلا بود و حضرت زينب «ع » بالاي آن مي آمد تا وضع برادرش امام حسين «ع » را درميدان نبرد، بررسي کند و جوياي حال او شود.در حال حاضر، بنايي به همين نام در سمت غرب صحن سيد الشهدا طرف درب «زينبيه » وجود دارد.تجديد بناي تل زينبيه در اين اواخر، در سال 1398 قمري بوده است. قبلا اتاقي کوچک بود که در بازسازي اخير، به صورت مجلل و مرتفع تر از سطح خيابان، به اندازه يک مسجد کوچک است
آبروی حسین به کهکشان می ارزد
یک موی حسین بر دو جهان می ارزد
گفتم که بگو بهشت را قیمت چیست
گفتا که حسین بیش از آن می ارزد
سالروز شهادت امام عاشقان حضرت اباعبدالحسین(ع)برحضرت بقیه الله وشیعیانش تسلیت باد
دومين فرزند برومند حضرت علي و(1) در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت فاطمه ، که درود خدا بر ايشان باد، در خانه وحي و ولايت چشم به جهان گشود.
برای خواندن ادامه داستان به ادامه مطلب بروید...
(زهير بن قين بجلي)
از شخصيتهاي برجسته کوفه بود که روز عاشورا، افتخار يافت در رکاب حسين بن علي «ع» به شهادت برسد.وي در ميدانهاي جنگ، دلاوريهاي بسياري نشان داده بود.ابتدا نيز هوادار جناح عثمان بود، اما توفيق يافت که نيک فرجام و از شهداي عالي مقام کربلاشود.وي در سال 60 هجري (که سيد الشهدا هم از مکه به قصد کوفه حرکت کرده بود) از سفر حج برميگشت و دوست نداشت که با امام برخورد کند و هم منزل شود.اما در يکياز منزلگاهها ناچار با فرود آمدن کاروان حسيني همزمان شد.امام کسي را نزد او فرستاد.
فرستاده حسين «ع» به خيمه او رفت و پيام امام را رساند.ابتدا بي ميلي نشان ميداد. اما همسرش او را تشويق کرد تا برود و ببيند خواسته امام چيست.زهير نزد امام رفت. کلمات امام آتشي در دل او افروخت که از «عثماني» بودن به «حسيني» بودن تبديل شد. همسرش را نزد قبيله و بستگانش فرستاد و خود به کاروان امام پيوست.[1] سپاه حر وقتي راه را بر امام حسين «ع» بستند، زهير با اجازه سيد الشهدا با آنان سخن گفت و به امام پيشنهاد کرد که با آنان بجنگند، ولي امام نپذيرفت.[2] شب عاشورا نيز، از جمله کساني بود که با نطقي پرشور، مراتباخلاص و حمايت و جانبازي خويش را نسبت به امام کرد و گفت: اگر هزار بار هم کشته شوم و زنده گردم هرگز دست از ياري پسر پيغمبر بر نخواهم داشت.[3] .
روز عاشورا، سيد الشهدا فرماندهي جناح راست ياران خويش را در ميدان به زهير سپرد.زهير، پس از امام حسين «ع» اولين کسي بود که سواره و غرق در سلاح مقابلدشمن رفت و به نصيحت آنان پرداخت.شمر به طرف او تيري افکند.گفتگوهايي بين اوو شمر انجام گرفت.[4] ظهر عاشورا هم او و سعيد بن عبدالله جلوي امام ايستادند و سپرتيرها شدند تا امام نماز بخواند.پس از اتمام نماز، به ميدان رفت و شجاعانه نبرد کرد و چنين رجز ميخواند:
انا زهير و انا ابن القين
اذودکم بالسيف عن حسين
ان حسينا احد السبطين
من عترة البر التقي الزين
ذاک رسول الله غير المين
اضربکم و لا اري من شين
يا ليت نفسي قسمت قسمين[5] .
مطابق گفتهاش، با شمشير از حسين «ع» دفاع کرد و جنگيد و کشته شد.امام به بالين او آمد و او را دعا و کشندگانش را نفرين کرد.
پی نوشتها :
[1] بحار الانوار، ج 44، ص 371.
[2] اعيان الشيعه، ج 7، ص 71.
[3] عنصر شجاعت، ج 1، ص 271.
[4] انصار الحسين، ص 37 و عنصر شجاعت، ج 1، ص 250.
[5] اعيان الشيعه، ج 7، ص 72.
(شهید نماز)
سعيد بن عبدالله، از اصحاب شهيد امام حسين «ع» که روز عاشورا، پيکر خود را سپر تيرهاي دشمن ساخت تا امام حسين «ع» نمازش را بخواند.اضافه بر زخم شمشيرها و نيزههايي که بر بدن داشت، 13 تير هم بر پيکرش نشسته بود که بر زمين افتاد و شهيد شد.[1] خود ابا عبدالله «ع» را نيز ميتوان سر سلسله شهيدان نماز دانست، چرا که براي احياء دين و نماز و امر به معروف و نهي از منکر شهيد شد و قيامش، «اقامه نماز» بود (اشهد انک قد اقمت الصلاة...)[2] شب عاشورا را نيز براي نماز و قرائت قرآن از سپاه دشمن مهلت خواست، ظهر عاشورا هم در آن ميدان خون و شهادت به نماز اول وقت ايستاد.به ابو ثمامه صائدي نيز که هنگام ظهر عاشورا، اذان وقت را به ياد سيد الشهدا «ع» آورد و همراه آن حضرت آخرين نماز را خواند، «شهيد نماز» گفتهاند.
پی نوشتها :
[1] مقتل الحسين، مقرم، ص 304، به نقل از لهوف.
[2] زيارت وارث (مفاتيح الجنان، ص 429).
از شهداي والاقدر کربلا بود.حبيب بن مظاهر (مظهر) اسدي، از طايفه بني اسد، کوفي و از اصحاب رسول خدا «ص» بود.در هر سه جنگ صفين، نهروان و جمل، در رکاب علي «ع» شرکت داشت.از اصحاب خاص امير المؤمنين و حاملان علم آن حضرت و در علوم قرآني شاگرد خاص وي بود.حضرت امير، او را که از حاملان علوم «ع» بود، به علم «منايا و بلايا» (آنچه بعدها اتفاق خواهد افتاد) آگاه ساخته بود.[1] .
عضو گروه ويژه «شرطة الخميس» بود که نيروي ضربتي و مطيع علي «ع» بودند.[2] در نهضت مسلم بن عقيل در کوفه، وي از کساني بود که در راه بيعت گرفتن براي مسلم، کوشش ميکرد.نيز از سران شيعه در کوفه محسوب ميشد که به حسين بن علي «ع» دعوت نامه نوشت.نزد امام حسين «ع» موقعيت والايي داشت.در کربلا نيز امام، او را به عنوان فرمانده جناح چپ سپاه خويش تعيين کرد.حبيب، تلاش فراواني داشت که ياراني از بني اسد را به ياري حسين «ع» بياورد، اما سپاه اموي مانع پيوستن آنان به ياران سيد الشهدا شدند.[3] گفتگوي او با ميثم تمار، هنگام عبور از مجلس بني اسد، سالها پيش از عاشورا، که هر يک نحوه شهادت ديگري را پيشگويي ميکرد و مايه شگفتي حاضران بودند، معروف است،[4] و اين از همان علم مناياست که از علي آموخته بودند و جريانات آينده را جز داشتند.روز عاشورا رجزي که در حملههايش ميخواند چنين بود:
انا حبيب و ابي مظهر
فارس هيجاء و حرب تسعر[5] .
حبيب بن مظاهر، روز عاشورا از اينکه با شهادتش به بهشت خواهد رفت، خوشحال بود و با «برير بن خضير» مزاح ميکرد.شهادت او بر حسين «ع» بسيار سخت بود.هنگام شهادت 75 سال داشت.سر او نيز همراه سرهاي شهدا در کوفه گردانده شد.
پی نوشتها :
[1] الحسين في طريقه الي الشهادة، ص 6.
[2] درباره شرطة الخميس ر.ک: «الاختصاص» شيخ مفيد، ص 2، 3، 7، و65 .
[3] انصار الحسين، ص 66.
[4] عنصر شجاعت، خليل کمرهاي، ج 2، ص 26.
[5] الحسين في طريقه الي الشهادة، ص 6.
شهيد والاقدر عاشورا.حر از خاندانهاي معروف عراق و از رؤساي کوفيان بود.به درخواست ابن زياد، براي مبارزه با حسين «ع» فراخوانده شد و به سرکردگي هزار سوار برگزيده گشت.گفتهاند وقتي از دار الاماره کوفه، با ماموريت بستن راه بر امام حسين «ع»
بيرون آمد، ندايي شنيد که: اي حر!مژده باد تو را بهشت... [1] در منزل «قصر بني مقاتل» يا «شراف»، راه را بر امام بست و مانع از حرکت آن حضرت به سوي کوفه شد. کاروان حسيني را همراهي کرد تا به کربلا رسيدند و امام در آنجا فرود آمد.حر وقتي فهميد کارجنگ با حسين بن علي «ع» جدي است، صبح عاشورا به بهانه آب دادن اسب خويش، از اردوگاه عمر سعد جدا شد و به کاروان حسين «ع» و جبهه حق پيوست.توبه کنان کنار خيمههاي امام آمد و اظهار پشيماني کرد، سپس اذن ميدان طلبيد.اين انتخاب شگفت و برگزيدن راه بهشت بر دوزخ، از حر، چهرهاي دوست داشتني و قهرمان ساخت.حر با اذنامام به ميدان رفت و در خطابهاي مؤثر، سپاه کوفه را به خاطر جنگيدن با حسين «ع» توبيخ کرد. چيزي نمانده بود که سخنان او، گروهي از سربازان عمر سعد را تحت تاثير قرار داده از جنگ با سيد الشهدا منصرف سازد، که سپاه عمر سعد، او را هدف تيرها قرار داد.نزد امام بازگشت و پس از لحظاتي دوباره به ميدان رفت و با رجز خواني، به مبارزه پرداخت و پساز نبردي دليرانه به شهادت رسيد.رجز او چنين بود:
اني انا الحر و ماوي الضيف
اضرب في اعناقکم بالسيف
عن خير من حل بارض الخيف
اضربکم و لا اري من حيف[2] .
که حاکي از شجاعت او در شمشير زني در دفاع از سيد الشهدا و حق دانستن اين راه بود. حسين بن علي «ع» بر بالين حر حضور يافت و خطاب به آن شهيد، فرمود: تو همانگونه که مادرت نامت را «حر» گذاشته است، حر و آزادهاي، آزاد در دنيا و سعادتمند در آخرت! «انت الحر کما سمتک امک، و انت الحر في الدنيا و انت الحر في الآخرة» و دست بر چهرهاش کشيد.[3] امام حسين «ع» با دستمالي سر حر را بست.پس از عاشورا بنيتميم او را در فاصله يک ميلي از امام حسين «ع» دفن کردند، همانجا که قبر کنوني اوست، بيرون کربلا در جايي که در قديم به آن «نواويس» ميگفتهاند.[4] نقل است شاه اسماعيل صفوي قبر حر را گشود و پيکرش را سالم يافت، چون خواست پارچهاي را که بر سرشبسته بود باز کند، خون جاري شد و دوباره آن را بستند، آنگاه بر قبرش قبهاي ساختند.[5] .
سرگذشتهاي مربوط به حر و نقش او در حادثه کربلا، از نخستين بر خوردش با کاروان سيد الشهدا، سپس توبهاش و پيوستن به جبهه حق و شهادت در رکاب سالار شهيدان، درهمه مقتلها و کتابهاي تاريخ عاشورا نگاشته شده است و توبه او شاخصترين بخشنوراني زندگي اوست.
پی نوشتها :
[1] قاموس الرجال، ج 3، ص 103، امالي صدوق، ص 131.
[2] بحار الانوار، ج 45، ص 14.
[3] همان.
[4] الحسين في طريقه الي الشهادة، ص 97.
[5] سفينة البحار، ج 1، ص 242 به نقل از انوار نعمانيه، سيد نعمت الله جزايري.
فرزند امير المؤمنين، برادر سيد الشهدا، فرمانده و پرچمدار سپاه امام حسين «ع» در روزعاشورا.عباس در لغت، به معناي شير بيشه، شيري که شيران از او بگريزند است.[1] .
مادرش «فاطمه کلابيه» بود که بعدها با کنيه «ام البنين» شهرت يافت.علي «ع» پس ازشهادت فاطمه زهرا با ام البنين ازدواج کرد.عباس، ثمره اين ازدواج بود.ولادتش را در 4 شعبان سال 26 هجري در مدينه نوشتهاند و بزرگترين فرزند ام البنين بود و اين چهار فرزند رشيد، همه در کربلا در رکاب امام حسين «ع» به شهادت رسيدند.وقتيامير المؤمنين شهيد شد، عباس چهارده ساله بود و در کربلا 34 سال داشت.کنيهاش «ابو الفضل» و «ابو فاضل» بود و از معروفترين لقبهايش، قمر بني هاشم، سقاء، صاحب لواءالحسين، علمدار، ابو القربه، عبد صالح، باب الحوايج و... است.
عباس با لبابه، دختر عبيد الله بن عباس (پسر عموي پدرش) ازدواج کرد و از اين ازدواج، دو پسر به نامهاي عبيد الله و فضل يافت.بعضي دو پسر ديگر براي او به نامهاي محمد و قاسم ذکر کردهاند.
آن حضرت، قامتي رشيد، چهرهاي زيبا و شجاعتي کم نظير داشت و به خاطر سيماي جذابش او را «قمر بني هاشم» ميگفتند.در حادثه کربلا، سمت پرچمداري سپاه حسين «ع» و سقايي خيمههاي اطفال و اهل بيت امام را داشت و در رکاب برادر، غير از تهيه آب، نگهباني خيمهها و امور مربوط به آسايش و امنيتخاندان حسين «ع» نير برعهده او بود و تا زنده بود، دودمان امامت، آسايش و امنيت داشتند[2] روز تاسوعا که امام، او را براي مهلت گرفتن نزد سپاه کوفه فرستاد، تعبير والا و بالاي «بنفسي انت يا اخي» [3] (جانم فدايت اي برادر) به کار برد.
روز عاشورا، سه برادر ديگر عباس پيش از او به شهادت رسيدند.وقتي علمدار کربلااز امام حسين «ع» اذن ميدان طلبيد حضرت از او خواست که براي کودکان تشنه وخيمههاي بيآب، آب تهيه کند.ابو الفضل «ع» به فرات رفت و مشک آب را پر کرد و دربازگشت به خيمهها با سپاه دشمن که فرات را در محاصره داشتند درگير شد و دستهايش قطع گرديد و به شهادت رسيد. البته پيش از آن نيز چندين نوبت.همرکاب با سيد الشهدا به ميدان رفته و با سپاه يزيد جنگيده بود.عباس، مظهر ايثار و وفاداري و گذشت بود.وقتي وارد فرات شد، با آنکه تشنه بود، اما بخاطر تشنگي برادرش حسين «ع» آب نخورد وخطاب به خويش چنين گفت:
يا نفس من بعد الحسين هوني
و بعده لا کنت ان تکوني
هذا الحسين وارد المنون
و تشربين بارد المعين
تالله ما هذا فعال ديني
و سوگند ياد کرد که آب ننوشد.[4] وقتي دست راستش قطع شد، اين رجز را ميخواند:
و الله ان قطعتموا يميني
اني احامي ابدا عن ديني
و عن امام صادق اليقين
نجل النبي الطاهر الامين
و چون دست چپش قطع شد، چنين گفت:
يا نفس لا تخشي من الکفار
و ابشري برحمة الجبار
مع النبي السيد المختار
قد قطعوا ببغيهم يساري
فاصلهم يا رب حر النار
شهادت عباس، براي امام حسين بسيار ناگوار و شکننده بود.جمله پر سوز امام، وقتيکه به بالين عباس رسيد، اين بود: «الآن انکسر ظهري و قلتحيلتي و شمت بي عدوي».[5] وپيکرش، کنار «نهر علقمه» ماند و سيد الشهدا به سوي خيمه آمد و شهادت او را به اهل بيتخبر داد. هنگام دفن شهداي کربلا نيز، در همان محل دفن شد.از اين رو امروز حرمابا الفضل «ع» با حرم سيد الشهدا فاصله دارد.
مقام والاي عباس بن علي «ع» بسيار است.تعابير بلندي که در زيارتنامه اوست، گوياي آن است. اين زيارت که از قول حضرت صادق «ع» روايت شده، از جمله چنين دارد:
«السلام عليک ايها العبد الصالح المطيع لله و لرسوله و لامير المؤمنين و الحسن و الحسين... اشهد الله انک مضيت علي ما مضي به البدريون و المجاهدون في سبيل الله المناصحون فيجهاد اعدائه المبالغون في نصرة اوليائه الذابون عن احبائه...»[6] که تاييد و تاکيدي بر مقامعبوديت و صلاح و طاعت او و نيز تداوم خط مجاهدان بدر و مبارزان با دشمن و ياوراناولياء خدا و مدافعان از دوستان خداست.امام سجاد «ع» نيز سيماي درخشان عباس بنعلي را اينگونه ترسيم فرموده است: «رحم الله عمي العباس فلقد آثر و ابلي وفدا اخاهبنفسه حتي قطعتيداه فابدله الله عز و جل بهما جناحين يطير بهما مع الملائکة في الجنة کماجعل جعفر بن ابي طالب.و ان للعباس عند الله تبارک و تعالي منزلة يغبطه بها جميع الشهداء يوم القيامة»[7] .که در آن نيز مقام ايثار، گذشت، فداکاري، جانبازي، قطع شدن دستانش و يافتن بال پرواز در بهشت، همبال با جعفر طيار و فرشتگان مطرح است و اينکه: عمويم عباس، نزد خداي متعال، مقامي دارد که روز قيامت، همه شهيدان به آن غبطه ميخورند و رشک ميبرند.
عباس يعني تا شهادت يکه تازي
عباس يعني عشق، يعني پاکبازي
عباس يعني با شهيدان همنوازي
عباس يعني يک نيستان تکنوازي
عباس يعني رنگ سرخ پرچم عشق
يعني مسير سبز پر پيچ و خم عشق
جوشيدن بحر وفا، معناي عباس
لب تشنه رفتن تا خدا، معناي عباس[8] .
در زيارت ناحيه مقدسه نيز از زبان حضرت مهدي «ع» به او اينگونه سلام داده شده است: «السلام علي ابي الفضل العباس بن امير المؤمنين، المواسي اخاه بنفسه، الآخذ لغده منامسه، الفادي له، الواقي الساعي اليه بمائه، المقطوعة يداه...»[9] سلام بر عباس، که با جانش در راه برادر مواسات و ايثار کرد، آنکه از امروزش براي فردايش بهره گرفت، خود را فداي برادر کرد و با آبرو براي او تلاش کرد...
کربلا کعبه ي عشق است و من اندر احرام
شد در اين قبله ي عشاق، دو تا تقصيرم
دست من خورد به آبي که نصيب تو نشد
چشم من داد از آن آب روان تصويرم
بايد اين ديده و اين دست دهم قرباني
تا که تکميل شود حج من و تقديرم[10] .
پی نوشتها :
[1] لغت نامه دهخدا.
[2] اليوم نامت اعين بک لم تنم و تسهدت اخري فعز منامها.
[3] ارشاد، ج 27، ص 90.
[4] بحار الانوار، ج 45، ص 41.
[5] معالي السبطين، ج 1، ص 446.مقتل خوارزمي، ج 2، ص 30.
[6] مفاتيح الجنان، ص 435.
[7] سفينة البحار، ج 2، ص 155.
[8] خليل شفيعي.
[9] بحار الانوار، ج 45، ص 66.
[10] اي اشکها بريزيد، حسان، ص 210.درباره زندگي عباس بن علي عليه السلام.ر.ک: «العباس بن علي»، باقر شريف القرشي، 214 صفحه، دار الکتاب الاسلامي و «عباس بن علي»، جواد محدثي، از سري آشنايي با اسوه ها.
نوجوان شهيد عاشورا در رکاب سيد الشهدا «ع»، فرزند گرامي امام حسن مجتبي «ع».
وي صاحب همان سخن معروف «احلي من العسل» در شب عاشوراست که مرگ را شيرينتر از عسل ميدانست.روز عاشورا سن او به بلوغ نرسيده بود.براي ميدان رفتن از امام خويش اجازه خواست.ابا عبدالله «ع» چون نگاه به او افکند، وي را به آغوش کشيد و گريست، آنگاه اجازه داد.[1] قاسم، خوش سيما بود.سوار بر اسب شد و عازم ميدان گشت.
رجزي که ميخواند، در معرفي خود و مظلوميت حسين «ع» بود:
ان تنکروني فانا ابن الحسن
سبط النبي المصطفي و المؤتمن
هذا حسين کالاسير المرتهن
بين اناس لا سقوا صوب المزن
در جنگي دلاورانه به شهادت رسيد.هنگامي که بر زمين ميافتاد، عمويش اباعبدالله «ع» خود را به بالين او رساند ولي او در حال جان دادن بود.پيکر او را آورد و کنار شهداي اهل بيت قرار داد.[2] در زيارت ناحيه مقدسه که از زبان امام زمان «ع» است، نام او همراه با سلام حضرت مهدي بر او بيان شده و اشاره به کيفيت رفتن سيد الشهدا «ع» بهبالين او و نفرين قاتلان قاسم شده است: «السلام علي القاسم بن الحسن بن علي، المضروب هامته المسلوب لامته، حين نادي الحسين عمه فجلي عليه عمه کالصقر و هو يفحص برجليه التراب، و الحسين يقول: بعدا لقوم قتلوک و من خصمهم يوم القيامة جدک و ابوک، ثم قال:
عز و الله علي عمک ان تدعوه فلا يجيبک، او ان يجيبک و انت قتيل جديل فلا ينفعک، هذا و الله يوم کثر واتره و قل ناصره.»[3] برادر ديگر حضرت قاسم، به نام ابو بکر بن حسن نيز که هر دو از يک مادر بودند، در کربلا به شهادت رسيد.
پی نوشتها :
[1] مقتل الحسين، مقرم، ص 331.
[2] بحار الانوار، ج 45، ص 34.
[3] همان، ص 67.
يکي از فرزندان امام حسين «ع» که شير خوار بود و از تشنگي، روز عاشورا بي تاب شده بود.امام، خطاب به دشمن فرمود: از ياران و فرزندانم، کسي جز اين کودک نمانده است.نميبينيد که چگونه از تشنگي بي تاب است؟در «نفس المهموم» آمده است که فرمود: «ان لم ترحموني فارحموا هذا الطفل» در حال گفتگو بود که تيري از کمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم علي اصغر را دريد.امام حسين «ع» خون گلوي او را گرفت وبه آسمان پاشيد.[1] در کتابهاي مقتل، هم از «علي اصغر» ياد شده، هم از طفل رضيع (کودک شيرخوار) و در اينکه دو کودک بوده يا هر دو يکي است، اختلاف است.
در زيارت ناحيه مقدسه، درباره اين کودک شهيد، آمده است: «السلام علي عبدالله بنالحسين، الطفل الرضيع، المرمي الصريع، المشحط دما، المصعد دمه في السماء، المذبوح بالسهم في حجر ابيه، لعن الله راميه حرملة بن کاهل الاسدي».[2] و در يکي از زيارتنامه هاي عاشورا آمده است: «و علي ولدک علي الاصغر الذي فجعت به» از اين کودک، با عنوانهاي شيرخواره، شش ماهه، باب الحوايج، طفل رضيع و... ياد ميشود و قنداقه و گهواره از مفاهيمي است که در ارتباط با او آورده ميشود.
طفل شش ماهه تبسم نکند، پس چه کند
آنکه بر مرگ زند خنده، علي اصغر توست
«علي اصغر، يعني درخشانترين چهره کربلا، بزرگترين سند مظلوميت و معتبرترين زاويه شهادت... چشم تاريخ، هيچ وزنهاي را در تاريخ شهادت، به چنين سنگيني نديده است.»[3] علي اصغر را «باب الحوائج» ميدانند، گر چه طفل رضيع و کودک کوچک است، اما مقامش نزد خدا والاست.
در گلخانه ي شهادت را
ميگشايد کليد کوچک ما
پی نوشتها :
[1] معالي السبطين، ج 1، ص 423.
[2] بحار الانوار، ج 45، ص 66.
[3] اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، شهيد پاک نژاد، ج 2، ص 42.