تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان یاسید شهدا و آدرس shohadaq2.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 26
بازدید هفته : 67
بازدید ماه : 67
بازدید کل : 3214
تعداد مطالب : 77
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1
ابراهیم بن مالک اشتر
در قيام مختار، براي خونخواهي امام حسين عليهالسلام و اهل بيت مظلومش، بسياري از بزرگان و سران شيعه نقش فعال داشتند، ولي هيچ چهرهاي به اندازهي چهرهي ابراهيم، فرزند برومند مالک اشتر، بازوي توانمند اميرمؤمنان عليهالسلام درخشندگي و شکوه ندارد و نقشي که ابراهيم در اين قيام داشت، عاليترين و مؤثرترين بود و قطعا اگر چهرهاي مانند ابراهيم، در کنار مختار نبود، نهضت مختار معلوم نبود فاتح شود. زيرا بزرگان شيعه براي ابراهيم، مقامي بس بزرگ قايلند و نقش مهم او در پيروزي قيام بر احدي پوشيده نيست.
علامه سيد محسن امين، ميفرمايد: «ابراهيم، مردي شجاع، سلحشور، باشهامت، صف شکن و رييس بود. او داراي طبعي عالي و همتي بلند و طرفدار حق بود و داراي طبع شعر و زباني فصحيح و هوادار و دوستدار خاندان عصمت و طهارت عليهمالسلام بود، و همان گونه که پدر او «مالک اشتر» داراي همين امتيازات عالي بود، و حق هم اين است که چنين فرزندي مجسمهي پدر باشد».
در شهامت، شجاعت، سخاوت، جوانمردي، ايمان و اخلاص به اهل بيت، برترين مردم عراق بود. صاحب «مراة الجنان» گويد: «او سرور قبيلهي نخع و يکه تاز آنان بود».
علامهي مجلسي در بحارالانوار از فقيه بزرگ شيعه، ابننما، دربارهي ابراهيم چنين نقل ميکند:
«ابراهيم - که درود خدا بر او باد - مظهر شجاعت و مشعلدار شهامت و سلحشوري قاطع بود. او سراپا محب اهل بيت و پرچمدار و پيشاهنگ دلباخته آنان بود.»
«بلاذري» گويد:
«ابراهيم جواني نوسال و شجاع بود» ابراهيم در جنگ صفين، با وجود آن که نوجواني کم سن و سال بود، در کنار اميرمؤمنان عليهالسلام و پدرش مالک اشتر رشادتها از خود نشان داد. مختار و سران شيعيان عراق، تمام اميدشان به او دوخته شده بود و مطمئن بودند اگر اين مرد مبارز و قهرمان شجاع و عظيم الشأن با آن شخصيت و موقعيت و نفوذش به انقلاب بپيوندد فتح و پيروزي آنان قطعي خواهد بود. بنابراين تمام همت خود را صرف جذب «ابراهيم» براي حضور در صحنهي پيکار کردند.
شخصيت نافذ «ابراهيم» و فکر بلند و شجاعت و کارداني او در امور جنگ از يک سو و علاقهي شديد و اخلاص او نسبت به ساحت مقدس اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از سوي ديگر و ساير صفات برجستهاي که در وجود ابراهيم جمع شده بود، همهي شيعيان عراق او را مايهي اميد و پشتيباني قوي و فرماندهي لايق، براي امور مهم خود ميدانستند، از اين رو تصميم گرفتند با ابراهيم ملاقات و او را به قيام دعوت نمايند.
عامر شعبي گويد: من و پدرم از جمله اولين کساني بوديم که به جناح انقلابيون مختار پيوستيم.
«مورخين از قهرماني ابراهيم، در جنگها سخنها گفتهاند و الحق، «ابراهيم اشتر»، اين فرزند خلف «مالک اشتر»، همانند پدر در جنگ صفين بار ديگر حادثهي عظيم «ليلة الهرير» در جنگ صفين را زنده کرد و ارتش شام را به شکستي وحشتناک کشاند. ابراهيم چون شير خشمناک، همانند صاعقهاي بيامان بر قلب دشمن ميتاخت و از يمين و يسار از کشته، پشته ميساخت و اين رجز را ميخواند:
قد علمت مذحج علما لا خطل
اني اذا القرن لقتني لا وکل
و لا جزوع عندها و لا نکل
اروع مقداما اذا النکس فشل
اضرب في القوم اذا جاء الاجل
و اعقلي رأس الطرماح البطل
با الذکر البتار حتي ينجدل
طايفه مذحج خوب ميداند که من همان قهرمان صحنهي پيکارم.
که نه خسته ميشوم و نه سست ميگردم و آن چنان در خط مقدم ميجنگم تا دشمن را شکست دهم.
و تا حد مرگ ضربات خود را بر دشمن وارد ميکنم و سر قهرمانان را از تنشان ميافکنم.
با ضربات کشنده تا آن که خصم را درافکند پس از آن که سپاه مختار به فرماندهي ابراهيم بن اشتر به پيروزي رسيد، ابراهيم بر تمام منطقهي شمال و غرب عراق تسلط يافت و موصل را مقر استانداري خويش قرار داد و در آنجا ماند. زيرا مختار وي را به اين پست منصوب کرده بود.
همچنان که ملاحظه فرمودید، در تمام این سخنرانى ها محور فرمایش هاى امام(علیه السلام)، تحذیر از دنیا، مال حرام و لذت هاى دنیا و بدبختى هایى است که براى انسان ایجاد مى کند. اگر ما مى خواهیم واقعاً حسینى شویم، شایسته است از کلامى که حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) شب و روز عاشورا مکرراً به بهانه هاى مختلف براى دوستان و دشمنانش بیان فرمود استفاده کنیم. «و کونوا من الدنیا على حذر». هر کس که بخواهد به سعادت برسد، باید از این کلام استفاده کند. درد و درمان براى یاران امام حسین(علیه السلام) و دشمنان او یکى است. براى رسیدن به سعادت، همه باید از این درمان استفاده کنند و از آن سمّ مهلک که عشق به دنیا و دلبستگى به لذت هاى آن است پرهیز کنند. من و شما هم اگر قصد داریم حسینى باشیم، باید سعى کنیم عاشق دنیا نشویم، ایمان خود را به آخرت تقویت کرده باور کنیم که زندگى واقعى بعد از مرگ است و این دنیا مانند دوران جنینى است. همچنان که جنین پس از مدتى با تولد قدم به این دنیا مى گذارد، انسان نیز با مرگ از این دنیا خارج مى شود و قدم در عالم ابدى مى گذارد. اما براى اینکه در عالم ابدى به سعادت جاودانى نائل شویم، باید به این دنیا دل نبندیم، تا به گناه کشیده نشویم. ریشه همه گناهان و بدبختى ها علاقه به دنیاست. کدام گناه است که در علاقه به دنیا ریشه نداشته باشد؟ بنابراین، اگر ما امام حسین(علیه السلام) را امام خود مى دانیم و دوست داریم به یاران او ملحق شویم، اگر واقعاً نگران هستیم که مبادا جزء مخالفین آن حضرت یا جزء کسانى باشیم که از امام حسین(علیه السلام) کناره گیرى کردند، اگر در این گفته خود صادق هستیم که «یا لیتنى کنت معکم فأفوز معکم»، چاره کار در این است که از دارویى که حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) معرفى کرده است، استفاده کنیم. چه باید کنیم؟ ابتدا باید سعى کرده ایمان خود را به آخرت تقویت کنیم. این کار به بحث و مطالعه نیاز دارد تا شبهاتى که پیرامون این مسأله مطرح است، حل شود. مؤمنان کسانى هستند که «بالاخرة هم یوقنون». کسب یقین کار ساده اى نیست، آن هم در دورانى که اکثریت اندیشمندان و فیلسوفان عالم چنین القا مى کنند که هیچ امر یقینى در عالم وجود ندارد. اما قرآن مى گوید باید نسبت به آخرت یقین داشته باشید. با مسائل اعتقادى به سادگى برخورد نکنیم. سعى کنیم با بحث، مطالعه، تشکیل جلسات مذهبى و پاسخ دادن به شبهات، نسبت به آنها یقین حاصل کنیم. در مرحله دوم باید خودسازى کرده سعى کنیم از حرام دنیا و گناه احتراز کنیم. از حلال دنیا استفاده کنیم اما از حرام آن دورى کنیم. هرچند حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) فرمود: همه لذتهاى دنیا و ثروت هاى آن براى اولیاء الله به اندازه سایه اى ارزش دارد. البته رسیدن به چنین مقامى کار دشوارى است، اما حداقل سعى کنیم مرتکب حرام نشویم، از کار خود کم نگذاریم، از بیت المال در جهت منافع شخصى خود استفاده نکنیم، به فکر خویشاوند و همسایه فقیر خود باشیم. آنچه عشق به دنیا را از دل انسان بیرون مى کند، انفاق مال است. «لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبّون»1. چیزهایى را که به آنها علاقه دارید، انفاق کنید تا عشق آن در دل شما نماند. اگر عشق به مال، عشق به مقام، عشق به آبروى دنیایى و حیثیت اجتماعى و امورى از این قبیل، در دل انسان رسوخ کرد، به طور قطع در معرض خطر خواهد بود و روزى که براى او امر دایر بین لذت دنیا و انجام وظیفه الهى، مبارزه، جهاد، زندان رفتن یا کشته شدن باشد، اگر عشق به دنیا در دل انسان باشد، جلوى او را مى گیرد و موجب مى شود انسان به صورت هاى مختلف رفتار دنیاپرستانه خود را توجیه کند. افرادى بوده و هستند که نمونه هاى آنها را هم شما مى شناسید، کسانى که موقعیت هاى ممتازى، مردم ما هم به آنها علاقه شدید داشتند، اما بدترین ضربه را به این انقلاب زدند و بعد توجیه کردند که تصور کردیم گروهى در حال منحرف کردن انقلاب از مسیر واقعى هستند! لذا، ما افشاگرى کردیم. افراد دیگرى نیز احکام اسلام را تحریف و ضروریات دین را انکار مى کنند و بعد در توجیه کار خود مى گویند اگر ما احکام اسلام را آنچنانکه هست بیان کنیم جوانهاى دنیا از اسلام بیزار مى شوند! ما حکم اسلام را تغییر مى دهیم تا مردم از دین برنگردند. باید از ایشان پرسید: از کدام دین؟ هنگامى که شما احکام دین را تغییر دادید، مردم از چه دینى برنمى گردند؟ آیا از دینى که شما ساختید یا از دینى که خدا نازل کرده است؟ اگر منظور شما اسلام عزیز است، اسلام همان است که خدا نازل کرده است، نه آنچه شما مى سازید. دینى که شما احکام آن را تغییر دادید تا مردم آن را بپسندند، دین خدا نیست. آن دین، دست ساخته شما است. با این وجود شما چگونه بر سر اسلام منت مى گذارید که قصد دارید به اسلام خدمت کنید؟ آیا این خدمت به اسلام است یا خدمت به کفر؟! ریشه این کار چیست؟ انسان علاقه دارد محترم باشد تا بتواند از اموال عمومى استفاده کند و هنگام رأى دادن، مردم به او رأى دهند، حال اگر بگوید من با تحریفاتى که نام آن را هم اصلاحات مى گذارند، مخالف هستم، مردم به او رأى نخواهند داد. از این رو همانند عمر سعد، ابن زیاد، شمر و سایرین کار خود را توجیه مى کند. ریشه این کار چیست؟ حب دنیا، حب ریاست، حب پول، حب خوشگذرانى. اگر در من و شما نیز ریشه این مسایل وجود داشته باشد، روزى همان بلا به اندازه ظرفیتمان، بر سر ما نیز خواهد آمد. هر انسانى ظرفیتى دارد که بلایا نیز به اندازه همان ظرفیت بر سر انسان خواهد آمد. ما از ظرفیت محدودى برخوردار هستیم و بلایى که بر ما نازل مى شود متناسب با خود ما است. اگر مى ترسیم که خانواده مان متلاشى، و فرزندانمان به مواد مخدر مبتلا مى شوند و فسادهاى دیگرى... اگر مى خواهیم چنین گرفتارى هایى براى ما پیش نیاید، از ابتدا باید از دارویى که حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) براى دوست و دشمن تجویز کرد، استفاده کنیم. دوستان امام حسین(علیه السلام) نصیحت او را پذیرفتند و دشمنانش آن را رد کردند. این نصیحت را بپذیرید و سعى کنید که آن را به کار بندید. عشق به دنیا را از دل بیرون کنید، به سراغ گناه نروید، ایمان خود را با دلائل منطقى تقویت کرده با مبارزه با دنیاگرایى، خودسازى کنید.
منبع:سایت امام حسین(ع)
تل، به معناي تپه، توده خاک و ريگ است، پشته برآمده از زمين، سرزمين کربلا، ناهموار و داراي تل و تپه بود.در حادثه کربلا، تل و تپه اي مشرف بر شهادتگاه شهداي کربلا بود و حضرت زينب «ع » بالاي آن مي آمد تا وضع برادرش امام حسين «ع » را درميدان نبرد، بررسي کند و جوياي حال او شود.در حال حاضر، بنايي به همين نام در سمت غرب صحن سيد الشهدا طرف درب «زينبيه » وجود دارد.تجديد بناي تل زينبيه در اين اواخر، در سال 1398 قمري بوده است. قبلا اتاقي کوچک بود که در بازسازي اخير، به صورت مجلل و مرتفع تر از سطح خيابان، به اندازه يک مسجد کوچک است
آبروی حسین به کهکشان می ارزد
یک موی حسین بر دو جهان می ارزد
گفتم که بگو بهشت را قیمت چیست
گفتا که حسین بیش از آن می ارزد
سالروز شهادت امام عاشقان حضرت اباعبدالحسین(ع)برحضرت بقیه الله وشیعیانش تسلیت باد
دومين فرزند برومند حضرت علي و(1) در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت فاطمه ، که درود خدا بر ايشان باد، در خانه وحي و ولايت چشم به جهان گشود.
برای خواندن ادامه داستان به ادامه مطلب بروید...
(زهير بن قين بجلي)
از شخصيتهاي برجسته کوفه بود که روز عاشورا، افتخار يافت در رکاب حسين بن علي «ع» به شهادت برسد.وي در ميدانهاي جنگ، دلاوريهاي بسياري نشان داده بود.ابتدا نيز هوادار جناح عثمان بود، اما توفيق يافت که نيک فرجام و از شهداي عالي مقام کربلاشود.وي در سال 60 هجري (که سيد الشهدا هم از مکه به قصد کوفه حرکت کرده بود) از سفر حج برميگشت و دوست نداشت که با امام برخورد کند و هم منزل شود.اما در يکياز منزلگاهها ناچار با فرود آمدن کاروان حسيني همزمان شد.امام کسي را نزد او فرستاد.
فرستاده حسين «ع» به خيمه او رفت و پيام امام را رساند.ابتدا بي ميلي نشان ميداد. اما همسرش او را تشويق کرد تا برود و ببيند خواسته امام چيست.زهير نزد امام رفت. کلمات امام آتشي در دل او افروخت که از «عثماني» بودن به «حسيني» بودن تبديل شد. همسرش را نزد قبيله و بستگانش فرستاد و خود به کاروان امام پيوست.[1] سپاه حر وقتي راه را بر امام حسين «ع» بستند، زهير با اجازه سيد الشهدا با آنان سخن گفت و به امام پيشنهاد کرد که با آنان بجنگند، ولي امام نپذيرفت.[2] شب عاشورا نيز، از جمله کساني بود که با نطقي پرشور، مراتباخلاص و حمايت و جانبازي خويش را نسبت به امام کرد و گفت: اگر هزار بار هم کشته شوم و زنده گردم هرگز دست از ياري پسر پيغمبر بر نخواهم داشت.[3] .
روز عاشورا، سيد الشهدا فرماندهي جناح راست ياران خويش را در ميدان به زهير سپرد.زهير، پس از امام حسين «ع» اولين کسي بود که سواره و غرق در سلاح مقابلدشمن رفت و به نصيحت آنان پرداخت.شمر به طرف او تيري افکند.گفتگوهايي بين اوو شمر انجام گرفت.[4] ظهر عاشورا هم او و سعيد بن عبدالله جلوي امام ايستادند و سپرتيرها شدند تا امام نماز بخواند.پس از اتمام نماز، به ميدان رفت و شجاعانه نبرد کرد و چنين رجز ميخواند:
انا زهير و انا ابن القين
اذودکم بالسيف عن حسين
ان حسينا احد السبطين
من عترة البر التقي الزين
ذاک رسول الله غير المين
اضربکم و لا اري من شين
يا ليت نفسي قسمت قسمين[5] .
مطابق گفتهاش، با شمشير از حسين «ع» دفاع کرد و جنگيد و کشته شد.امام به بالين او آمد و او را دعا و کشندگانش را نفرين کرد.
پی نوشتها :
[1] بحار الانوار، ج 44، ص 371.
[2] اعيان الشيعه، ج 7، ص 71.
[3] عنصر شجاعت، ج 1، ص 271.
[4] انصار الحسين، ص 37 و عنصر شجاعت، ج 1، ص 250.
[5] اعيان الشيعه، ج 7، ص 72.
(شهید نماز)
سعيد بن عبدالله، از اصحاب شهيد امام حسين «ع» که روز عاشورا، پيکر خود را سپر تيرهاي دشمن ساخت تا امام حسين «ع» نمازش را بخواند.اضافه بر زخم شمشيرها و نيزههايي که بر بدن داشت، 13 تير هم بر پيکرش نشسته بود که بر زمين افتاد و شهيد شد.[1] خود ابا عبدالله «ع» را نيز ميتوان سر سلسله شهيدان نماز دانست، چرا که براي احياء دين و نماز و امر به معروف و نهي از منکر شهيد شد و قيامش، «اقامه نماز» بود (اشهد انک قد اقمت الصلاة...)[2] شب عاشورا را نيز براي نماز و قرائت قرآن از سپاه دشمن مهلت خواست، ظهر عاشورا هم در آن ميدان خون و شهادت به نماز اول وقت ايستاد.به ابو ثمامه صائدي نيز که هنگام ظهر عاشورا، اذان وقت را به ياد سيد الشهدا «ع» آورد و همراه آن حضرت آخرين نماز را خواند، «شهيد نماز» گفتهاند.
پی نوشتها :
[1] مقتل الحسين، مقرم، ص 304، به نقل از لهوف.
[2] زيارت وارث (مفاتيح الجنان، ص 429).
از شهداي والاقدر کربلا بود.حبيب بن مظاهر (مظهر) اسدي، از طايفه بني اسد، کوفي و از اصحاب رسول خدا «ص» بود.در هر سه جنگ صفين، نهروان و جمل، در رکاب علي «ع» شرکت داشت.از اصحاب خاص امير المؤمنين و حاملان علم آن حضرت و در علوم قرآني شاگرد خاص وي بود.حضرت امير، او را که از حاملان علوم «ع» بود، به علم «منايا و بلايا» (آنچه بعدها اتفاق خواهد افتاد) آگاه ساخته بود.[1] .
عضو گروه ويژه «شرطة الخميس» بود که نيروي ضربتي و مطيع علي «ع» بودند.[2] در نهضت مسلم بن عقيل در کوفه، وي از کساني بود که در راه بيعت گرفتن براي مسلم، کوشش ميکرد.نيز از سران شيعه در کوفه محسوب ميشد که به حسين بن علي «ع» دعوت نامه نوشت.نزد امام حسين «ع» موقعيت والايي داشت.در کربلا نيز امام، او را به عنوان فرمانده جناح چپ سپاه خويش تعيين کرد.حبيب، تلاش فراواني داشت که ياراني از بني اسد را به ياري حسين «ع» بياورد، اما سپاه اموي مانع پيوستن آنان به ياران سيد الشهدا شدند.[3] گفتگوي او با ميثم تمار، هنگام عبور از مجلس بني اسد، سالها پيش از عاشورا، که هر يک نحوه شهادت ديگري را پيشگويي ميکرد و مايه شگفتي حاضران بودند، معروف است،[4] و اين از همان علم مناياست که از علي آموخته بودند و جريانات آينده را جز داشتند.روز عاشورا رجزي که در حملههايش ميخواند چنين بود:
انا حبيب و ابي مظهر
فارس هيجاء و حرب تسعر[5] .
حبيب بن مظاهر، روز عاشورا از اينکه با شهادتش به بهشت خواهد رفت، خوشحال بود و با «برير بن خضير» مزاح ميکرد.شهادت او بر حسين «ع» بسيار سخت بود.هنگام شهادت 75 سال داشت.سر او نيز همراه سرهاي شهدا در کوفه گردانده شد.
پی نوشتها :
[1] الحسين في طريقه الي الشهادة، ص 6.
[2] درباره شرطة الخميس ر.ک: «الاختصاص» شيخ مفيد، ص 2، 3، 7، و65 .
[3] انصار الحسين، ص 66.
[4] عنصر شجاعت، خليل کمرهاي، ج 2، ص 26.
[5] الحسين في طريقه الي الشهادة، ص 6.
شهيد والاقدر عاشورا.حر از خاندانهاي معروف عراق و از رؤساي کوفيان بود.به درخواست ابن زياد، براي مبارزه با حسين «ع» فراخوانده شد و به سرکردگي هزار سوار برگزيده گشت.گفتهاند وقتي از دار الاماره کوفه، با ماموريت بستن راه بر امام حسين «ع»
بيرون آمد، ندايي شنيد که: اي حر!مژده باد تو را بهشت... [1] در منزل «قصر بني مقاتل» يا «شراف»، راه را بر امام بست و مانع از حرکت آن حضرت به سوي کوفه شد. کاروان حسيني را همراهي کرد تا به کربلا رسيدند و امام در آنجا فرود آمد.حر وقتي فهميد کارجنگ با حسين بن علي «ع» جدي است، صبح عاشورا به بهانه آب دادن اسب خويش، از اردوگاه عمر سعد جدا شد و به کاروان حسين «ع» و جبهه حق پيوست.توبه کنان کنار خيمههاي امام آمد و اظهار پشيماني کرد، سپس اذن ميدان طلبيد.اين انتخاب شگفت و برگزيدن راه بهشت بر دوزخ، از حر، چهرهاي دوست داشتني و قهرمان ساخت.حر با اذنامام به ميدان رفت و در خطابهاي مؤثر، سپاه کوفه را به خاطر جنگيدن با حسين «ع» توبيخ کرد. چيزي نمانده بود که سخنان او، گروهي از سربازان عمر سعد را تحت تاثير قرار داده از جنگ با سيد الشهدا منصرف سازد، که سپاه عمر سعد، او را هدف تيرها قرار داد.نزد امام بازگشت و پس از لحظاتي دوباره به ميدان رفت و با رجز خواني، به مبارزه پرداخت و پساز نبردي دليرانه به شهادت رسيد.رجز او چنين بود:
اني انا الحر و ماوي الضيف
اضرب في اعناقکم بالسيف
عن خير من حل بارض الخيف
اضربکم و لا اري من حيف[2] .
که حاکي از شجاعت او در شمشير زني در دفاع از سيد الشهدا و حق دانستن اين راه بود. حسين بن علي «ع» بر بالين حر حضور يافت و خطاب به آن شهيد، فرمود: تو همانگونه که مادرت نامت را «حر» گذاشته است، حر و آزادهاي، آزاد در دنيا و سعادتمند در آخرت! «انت الحر کما سمتک امک، و انت الحر في الدنيا و انت الحر في الآخرة» و دست بر چهرهاش کشيد.[3] امام حسين «ع» با دستمالي سر حر را بست.پس از عاشورا بنيتميم او را در فاصله يک ميلي از امام حسين «ع» دفن کردند، همانجا که قبر کنوني اوست، بيرون کربلا در جايي که در قديم به آن «نواويس» ميگفتهاند.[4] نقل است شاه اسماعيل صفوي قبر حر را گشود و پيکرش را سالم يافت، چون خواست پارچهاي را که بر سرشبسته بود باز کند، خون جاري شد و دوباره آن را بستند، آنگاه بر قبرش قبهاي ساختند.[5] .
سرگذشتهاي مربوط به حر و نقش او در حادثه کربلا، از نخستين بر خوردش با کاروان سيد الشهدا، سپس توبهاش و پيوستن به جبهه حق و شهادت در رکاب سالار شهيدان، درهمه مقتلها و کتابهاي تاريخ عاشورا نگاشته شده است و توبه او شاخصترين بخشنوراني زندگي اوست.
پی نوشتها :
[1] قاموس الرجال، ج 3، ص 103، امالي صدوق، ص 131.
[2] بحار الانوار، ج 45، ص 14.
[3] همان.
[4] الحسين في طريقه الي الشهادة، ص 97.
[5] سفينة البحار، ج 1، ص 242 به نقل از انوار نعمانيه، سيد نعمت الله جزايري.
فرزند امير المؤمنين، برادر سيد الشهدا، فرمانده و پرچمدار سپاه امام حسين «ع» در روزعاشورا.عباس در لغت، به معناي شير بيشه، شيري که شيران از او بگريزند است.[1] .
مادرش «فاطمه کلابيه» بود که بعدها با کنيه «ام البنين» شهرت يافت.علي «ع» پس ازشهادت فاطمه زهرا با ام البنين ازدواج کرد.عباس، ثمره اين ازدواج بود.ولادتش را در 4 شعبان سال 26 هجري در مدينه نوشتهاند و بزرگترين فرزند ام البنين بود و اين چهار فرزند رشيد، همه در کربلا در رکاب امام حسين «ع» به شهادت رسيدند.وقتيامير المؤمنين شهيد شد، عباس چهارده ساله بود و در کربلا 34 سال داشت.کنيهاش «ابو الفضل» و «ابو فاضل» بود و از معروفترين لقبهايش، قمر بني هاشم، سقاء، صاحب لواءالحسين، علمدار، ابو القربه، عبد صالح، باب الحوايج و... است.
عباس با لبابه، دختر عبيد الله بن عباس (پسر عموي پدرش) ازدواج کرد و از اين ازدواج، دو پسر به نامهاي عبيد الله و فضل يافت.بعضي دو پسر ديگر براي او به نامهاي محمد و قاسم ذکر کردهاند.
آن حضرت، قامتي رشيد، چهرهاي زيبا و شجاعتي کم نظير داشت و به خاطر سيماي جذابش او را «قمر بني هاشم» ميگفتند.در حادثه کربلا، سمت پرچمداري سپاه حسين «ع» و سقايي خيمههاي اطفال و اهل بيت امام را داشت و در رکاب برادر، غير از تهيه آب، نگهباني خيمهها و امور مربوط به آسايش و امنيتخاندان حسين «ع» نير برعهده او بود و تا زنده بود، دودمان امامت، آسايش و امنيت داشتند[2] روز تاسوعا که امام، او را براي مهلت گرفتن نزد سپاه کوفه فرستاد، تعبير والا و بالاي «بنفسي انت يا اخي» [3] (جانم فدايت اي برادر) به کار برد.
روز عاشورا، سه برادر ديگر عباس پيش از او به شهادت رسيدند.وقتي علمدار کربلااز امام حسين «ع» اذن ميدان طلبيد حضرت از او خواست که براي کودکان تشنه وخيمههاي بيآب، آب تهيه کند.ابو الفضل «ع» به فرات رفت و مشک آب را پر کرد و دربازگشت به خيمهها با سپاه دشمن که فرات را در محاصره داشتند درگير شد و دستهايش قطع گرديد و به شهادت رسيد. البته پيش از آن نيز چندين نوبت.همرکاب با سيد الشهدا به ميدان رفته و با سپاه يزيد جنگيده بود.عباس، مظهر ايثار و وفاداري و گذشت بود.وقتي وارد فرات شد، با آنکه تشنه بود، اما بخاطر تشنگي برادرش حسين «ع» آب نخورد وخطاب به خويش چنين گفت:
يا نفس من بعد الحسين هوني
و بعده لا کنت ان تکوني
هذا الحسين وارد المنون
و تشربين بارد المعين
تالله ما هذا فعال ديني
و سوگند ياد کرد که آب ننوشد.[4] وقتي دست راستش قطع شد، اين رجز را ميخواند:
و الله ان قطعتموا يميني
اني احامي ابدا عن ديني
و عن امام صادق اليقين
نجل النبي الطاهر الامين
و چون دست چپش قطع شد، چنين گفت:
يا نفس لا تخشي من الکفار
و ابشري برحمة الجبار
مع النبي السيد المختار
قد قطعوا ببغيهم يساري
فاصلهم يا رب حر النار
شهادت عباس، براي امام حسين بسيار ناگوار و شکننده بود.جمله پر سوز امام، وقتيکه به بالين عباس رسيد، اين بود: «الآن انکسر ظهري و قلتحيلتي و شمت بي عدوي».[5] وپيکرش، کنار «نهر علقمه» ماند و سيد الشهدا به سوي خيمه آمد و شهادت او را به اهل بيتخبر داد. هنگام دفن شهداي کربلا نيز، در همان محل دفن شد.از اين رو امروز حرمابا الفضل «ع» با حرم سيد الشهدا فاصله دارد.
مقام والاي عباس بن علي «ع» بسيار است.تعابير بلندي که در زيارتنامه اوست، گوياي آن است. اين زيارت که از قول حضرت صادق «ع» روايت شده، از جمله چنين دارد:
«السلام عليک ايها العبد الصالح المطيع لله و لرسوله و لامير المؤمنين و الحسن و الحسين... اشهد الله انک مضيت علي ما مضي به البدريون و المجاهدون في سبيل الله المناصحون فيجهاد اعدائه المبالغون في نصرة اوليائه الذابون عن احبائه...»[6] که تاييد و تاکيدي بر مقامعبوديت و صلاح و طاعت او و نيز تداوم خط مجاهدان بدر و مبارزان با دشمن و ياوراناولياء خدا و مدافعان از دوستان خداست.امام سجاد «ع» نيز سيماي درخشان عباس بنعلي را اينگونه ترسيم فرموده است: «رحم الله عمي العباس فلقد آثر و ابلي وفدا اخاهبنفسه حتي قطعتيداه فابدله الله عز و جل بهما جناحين يطير بهما مع الملائکة في الجنة کماجعل جعفر بن ابي طالب.و ان للعباس عند الله تبارک و تعالي منزلة يغبطه بها جميع الشهداء يوم القيامة»[7] .که در آن نيز مقام ايثار، گذشت، فداکاري، جانبازي، قطع شدن دستانش و يافتن بال پرواز در بهشت، همبال با جعفر طيار و فرشتگان مطرح است و اينکه: عمويم عباس، نزد خداي متعال، مقامي دارد که روز قيامت، همه شهيدان به آن غبطه ميخورند و رشک ميبرند.
عباس يعني تا شهادت يکه تازي
عباس يعني عشق، يعني پاکبازي
عباس يعني با شهيدان همنوازي
عباس يعني يک نيستان تکنوازي
عباس يعني رنگ سرخ پرچم عشق
يعني مسير سبز پر پيچ و خم عشق
جوشيدن بحر وفا، معناي عباس
لب تشنه رفتن تا خدا، معناي عباس[8] .
در زيارت ناحيه مقدسه نيز از زبان حضرت مهدي «ع» به او اينگونه سلام داده شده است: «السلام علي ابي الفضل العباس بن امير المؤمنين، المواسي اخاه بنفسه، الآخذ لغده منامسه، الفادي له، الواقي الساعي اليه بمائه، المقطوعة يداه...»[9] سلام بر عباس، که با جانش در راه برادر مواسات و ايثار کرد، آنکه از امروزش براي فردايش بهره گرفت، خود را فداي برادر کرد و با آبرو براي او تلاش کرد...
کربلا کعبه ي عشق است و من اندر احرام
شد در اين قبله ي عشاق، دو تا تقصيرم
دست من خورد به آبي که نصيب تو نشد
چشم من داد از آن آب روان تصويرم
بايد اين ديده و اين دست دهم قرباني
تا که تکميل شود حج من و تقديرم[10] .
پی نوشتها :
[1] لغت نامه دهخدا.
[2] اليوم نامت اعين بک لم تنم و تسهدت اخري فعز منامها.
[3] ارشاد، ج 27، ص 90.
[4] بحار الانوار، ج 45، ص 41.
[5] معالي السبطين، ج 1، ص 446.مقتل خوارزمي، ج 2، ص 30.
[6] مفاتيح الجنان، ص 435.
[7] سفينة البحار، ج 2، ص 155.
[8] خليل شفيعي.
[9] بحار الانوار، ج 45، ص 66.
[10] اي اشکها بريزيد، حسان، ص 210.درباره زندگي عباس بن علي عليه السلام.ر.ک: «العباس بن علي»، باقر شريف القرشي، 214 صفحه، دار الکتاب الاسلامي و «عباس بن علي»، جواد محدثي، از سري آشنايي با اسوه ها.
نوجوان شهيد عاشورا در رکاب سيد الشهدا «ع»، فرزند گرامي امام حسن مجتبي «ع».
وي صاحب همان سخن معروف «احلي من العسل» در شب عاشوراست که مرگ را شيرينتر از عسل ميدانست.روز عاشورا سن او به بلوغ نرسيده بود.براي ميدان رفتن از امام خويش اجازه خواست.ابا عبدالله «ع» چون نگاه به او افکند، وي را به آغوش کشيد و گريست، آنگاه اجازه داد.[1] قاسم، خوش سيما بود.سوار بر اسب شد و عازم ميدان گشت.
رجزي که ميخواند، در معرفي خود و مظلوميت حسين «ع» بود:
ان تنکروني فانا ابن الحسن
سبط النبي المصطفي و المؤتمن
هذا حسين کالاسير المرتهن
بين اناس لا سقوا صوب المزن
در جنگي دلاورانه به شهادت رسيد.هنگامي که بر زمين ميافتاد، عمويش اباعبدالله «ع» خود را به بالين او رساند ولي او در حال جان دادن بود.پيکر او را آورد و کنار شهداي اهل بيت قرار داد.[2] در زيارت ناحيه مقدسه که از زبان امام زمان «ع» است، نام او همراه با سلام حضرت مهدي بر او بيان شده و اشاره به کيفيت رفتن سيد الشهدا «ع» بهبالين او و نفرين قاتلان قاسم شده است: «السلام علي القاسم بن الحسن بن علي، المضروب هامته المسلوب لامته، حين نادي الحسين عمه فجلي عليه عمه کالصقر و هو يفحص برجليه التراب، و الحسين يقول: بعدا لقوم قتلوک و من خصمهم يوم القيامة جدک و ابوک، ثم قال:
عز و الله علي عمک ان تدعوه فلا يجيبک، او ان يجيبک و انت قتيل جديل فلا ينفعک، هذا و الله يوم کثر واتره و قل ناصره.»[3] برادر ديگر حضرت قاسم، به نام ابو بکر بن حسن نيز که هر دو از يک مادر بودند، در کربلا به شهادت رسيد.
پی نوشتها :
[1] مقتل الحسين، مقرم، ص 331.
[2] بحار الانوار، ج 45، ص 34.
[3] همان، ص 67.
يکي از فرزندان امام حسين «ع» که شير خوار بود و از تشنگي، روز عاشورا بي تاب شده بود.امام، خطاب به دشمن فرمود: از ياران و فرزندانم، کسي جز اين کودک نمانده است.نميبينيد که چگونه از تشنگي بي تاب است؟در «نفس المهموم» آمده است که فرمود: «ان لم ترحموني فارحموا هذا الطفل» در حال گفتگو بود که تيري از کمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم علي اصغر را دريد.امام حسين «ع» خون گلوي او را گرفت وبه آسمان پاشيد.[1] در کتابهاي مقتل، هم از «علي اصغر» ياد شده، هم از طفل رضيع (کودک شيرخوار) و در اينکه دو کودک بوده يا هر دو يکي است، اختلاف است.
در زيارت ناحيه مقدسه، درباره اين کودک شهيد، آمده است: «السلام علي عبدالله بنالحسين، الطفل الرضيع، المرمي الصريع، المشحط دما، المصعد دمه في السماء، المذبوح بالسهم في حجر ابيه، لعن الله راميه حرملة بن کاهل الاسدي».[2] و در يکي از زيارتنامه هاي عاشورا آمده است: «و علي ولدک علي الاصغر الذي فجعت به» از اين کودک، با عنوانهاي شيرخواره، شش ماهه، باب الحوايج، طفل رضيع و... ياد ميشود و قنداقه و گهواره از مفاهيمي است که در ارتباط با او آورده ميشود.
طفل شش ماهه تبسم نکند، پس چه کند
آنکه بر مرگ زند خنده، علي اصغر توست
«علي اصغر، يعني درخشانترين چهره کربلا، بزرگترين سند مظلوميت و معتبرترين زاويه شهادت... چشم تاريخ، هيچ وزنهاي را در تاريخ شهادت، به چنين سنگيني نديده است.»[3] علي اصغر را «باب الحوائج» ميدانند، گر چه طفل رضيع و کودک کوچک است، اما مقامش نزد خدا والاست.
در گلخانه ي شهادت را
ميگشايد کليد کوچک ما
پی نوشتها :
[1] معالي السبطين، ج 1، ص 423.
[2] بحار الانوار، ج 45، ص 66.
[3] اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، شهيد پاک نژاد، ج 2، ص 42.
فرزند بزرگ سيد الشهدا و شبيه پيامبر که روز عاشورا فداي دين شد.مادر علي اکبر، ليلا دختر ابي مره بود.در کربلا حدود 25 سال داشت.سن او را 18 سال و 20 سال هم گفته اند.او اولين شهيد عاشورا از بني هاشم بود.[1] علي اکبر شباهت بسياري به پيامبر داشت، هم در خلقت، هم در اخلاق و هم در گفتار.به همين جهت روز عاشورا وقتي اذن ميدان طلبيد و عازم جبهه پيکار شد، امام حسين «ع» چهره به آسمان گرفت و گفت: «اللهم اشهد علي هؤلاء القوم فقد برز اليهم غلام اشبه الناس برسولک محمد خلقا و خلقا و منطقا و کنا اذا اشتقنا الي رؤية نبيک نظرنا اليه...»[2] .
شجاعت و دلاوري علي اکبر و رزم آوري و بصيرت ديني و سياسي او، در سفر کربلا بويژه در روز عاشورا تجلي کرد.سخنان، فداکاريها و رجزهايش دليل آن است.وقتي امام حسين از منزلگاه «قصر بني مقاتل» گذشت، روي اسب چشمان او را خوابي ربود و پس از بيداري «انا لله و انا اليه راجعون» گفت و سه بار اين جمله و حمد الهي را تکرار کرد.علي اکبر وقتي سبب اين حمد و استرجاع را پرسيد، حضرت فرمود: در خواب ديدم سواري ميگويد اين کاروان به سوي مرگ ميرود.پرسيد: مگر ما بر حق نيستيم؟ فرمود: چرا. گفت: «فاننا اذا لا نبالي ان نموت محقين» پس باکي از مرگ در راه حق نداريم![3] روز عاشورا نيز پس از شهادت ياران امام، اولين کسي که اجازه ميدان طلبيد تا جان را فداي دين کند او بود.گر چه به ميدان رفتن او بر اهل بيت و بر امام بسيار سخت بود، ولي از ايثار و روحيه جانبازي او جز اين انتظار نبود.وقتي به ميدان ميرفت، امام حسين «ع» در سخناني سوزناک به آستان الهي، آن قوم ناجوانمرد را که دعوت کردند ولي تيغ به رويشان کشيدند، نفرين کرد.
علي اکبر چندين بار به ميدان رفت و رزمهاي شجاعانهاي با انبوه سپاه دشمن نمود. هنگام جنگ، اين رجز را ميخواند که نشان دهنده روح بلند و درک عميق اوست:
انا علي بن الحسين بن علي
نحن و رب البيت اولي بالنبي
تالله لا يحکم فينا ابن الدعي
اضرب بالسيف احامي عن ابي
ضرب غلام هاشمي عربي[4] .
پيکار سخت، او را تشنهتر ساخت.به خيمه آمد.بي آنکه آبي بتواند بنوشد، با همان تشنگي و جراحت دوباره به ميدان رفت و جنگيد تا به شهادت رسيد.قاتل او مرة بن منقذ عبدي بود. پيکر علي اکبر با شمشيرهاي دشمن قطعه قطعه شد.وقتي امام بر بالين او رسيد که جان باخته بود.صورت بر چهره خونين علي اکبر نهاد و دشمن را باز هم نفرين کرد: «قتل الله قوما قتلوک...» و تکرار ميکرد که: «علي الدنيا بعدک العفا».و جوانان هاشمي را طلبيد تا پيکر او را به خيمه گاه حمل کنند.[5] علي اکبر، نزديکترين شهيدي است که با حسين «ع» دفن شده است.مدفن او پايين پاي ابا عبدالله الحسين «ع» قرار دارد و به اين خاطر ضريح امام، شش گوشه دارد.[6] .
الگوي شجاعت و ادب، اکبر
در دانه ي فاطمي نسب، اکبر
فرزند يقين ز نسل ايمان بود
پرورده ي دامن کريمان بود
آن يوسف حسن، ماه کنعاني
در خلق و خصال، احمد ثاني
آن شاهد بزم، سرو قامت بود
دريا دل و کوه استقامت بود
آن دم که لباس رزم ميپوشيد
از کوثر عشق، جرعه مينوشيد
از فرط عطش فتاده بود از تاب
گرديد ز دست جد خود سيراب
در راه خدا ذبيح دين گرديد
بر حلقه ي عاشقان نگين گرديد
داغش کمر حسين را بشکست
با خون سرش حناي خونين بست
ديباچه ي داستان حق، اکبر
قرباني آستان حق، اکبر[7] .
پی نوشتها :
[1] حياة الامام الحسين، ج 3، ص 245 و مقاتل الطالبيين.
[2] بحار الانوار، ج 45، ص 43.
[3] اعيان الشيعه، ج 8، ص 206.
[4] همان، ص 207.
[5] حياة الامام الحسين، ج 3، ص 248.
[6] از جمله براي شرح حال او ر.ک: «علي الاکبر» از عبد الرزاق الموسوي، چاپ 1368 قمري، نجف، 146 صفحه.
[7] جواد محدثی.
(حضرت زینب (علیه السلام))
دختر گرامي حضرت اميرالمؤمنين و خواهر بزرگوار حضرت سيدالشهدا عليهالسلام.
حضرت زينب کبري عليهاالسلام فرزند سوم حضرت فاطمه سلام الله عليهاست و ولادت آن بانوي محترمه را پنجم ماه جمادي الاولي سال پنجم يا ششم هجري نقل کردهاند.
بعد از آنکه حضرت زينب تولد يافت مادرش حضرت زهرا او را نزد جناب اميرالمؤمنين علي عليهالسلام برد و گفت: اين مولوده را نام گذاري کن فرمود: در نامگذاري او بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم سبقت نميجويم.
چون حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم در سفر بود پس از مراجعت، علي عليهالسلام در رابطه با اسم آن مولود با حضرت صحبت کرد، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: من در نامگذاري اين فرزند بر خداي خودم سبقت نميگيرم.
در اين حال جبرئيل امين نازل شد و سلام خداوند جليل را به نبي بزرگوار رساند و گفت: اين مولوده را زينب نام بگذاريد زيرا خدا اين نام را براي وي انتخاب فرموده است، سپس از مصائب آيندهي زينب (س)، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم با شنيدن چنين خبري گريه کرد و فرمود: هر کس بر مصائب اين دختر گريه کند مثل کسي است که بر برادرانش حسن و حسين گريه بنمايد. شايان ذکر است که بعضي از مؤلفين ولادت حضرت زينب (س) را ماه مبارک رمضان و بعضي ديگر در دههي آخر ماه ربيع الثاني و عدهاي هم اوايل ماه شعبان و همچنين ماه محرم، دو سال بعد از ولادت حضرت امام حسين عليهالسلام سال پنجم و ششم هجري نوشتهاند.
به همان نحوهاي که امروز افراد را با نام و نام خانوادگي ميشناسند در قديم لقب و کنيه به جاي نام خانوادگي استفاده ميشد لذا حضرت زينب (س) بيش از چهل لقب داشت که تمام آنها را در اين جا ميآوريم:
1- عالمة غير معلمة؛ داناي بيآموزگار
2- فهمة غير مفهمه؛ فهميدهي بدون تفهيم کننده
3- کعبة الرزايا؛ نشانهي اندوهها
4- نائبة الزهراء؛ جانشين حضرت زهراء
5- نائبة الحسين؛ جانشين حضرت حسين عليهالسلام
6- مليکة النساء؛ اختياردار دنيا
7- عقيلة النساء؛ خردمندترين زن در ميان زنان
8- عديلة الخامس من اهل الکساء؛ هم پايهي پنجمين اهل کساء (حسين عليهالسلام)
9- شريکة الشهيد، سهيم و شريک در شهادت شهداء
10- کفيلة السجاد؛ پذيرائي کنندهي امام سجاد عليهالسلام
11- ناموس رواق العظمة؛ شرف آسمان عظمت و بزرگي
12- سيدة العقائل؛ بزرگ بانوي بانوان
13- سر أبيها؛ راز (هستي) پدر خود
14- سلالة الولاية؛ خلاصه ولاية
15- وليدة الفصاحة؛ فرزند فصاحت
16- شفيقة الحسن؛ همتاي حضرت حسن عليهالسلام
17- عقيلة خدر الرسالة؛ بانوي حريم رسالت
18- رضيعة ثدي الولاية؛ شير خورده پستان ولايت
19- البليغة؛ صاحب بلاغت در سخن
20- الفصيحة؛ داراي فصاحت در سخن
21- الصديقة الصغري؛ زهراء کوچک
22- الموثقة؛ مورد اطمينان
23- عقيلة الطالبين؛ بانوي بزرگ خاندان ابوطالب
24- الفاضلة؛ با فضل و فضيلت
25- الکاملة؛ صاحب کمال
26- عابدة آل علي؛ عابدهي خاندان علي عليهالسلام
27- عقيلة الوحي؛ بانوي خاندان وحي و رسالت
28- شمسة قلادة الجلالة؛ در درخشان گردنبند جلالت
29- نجمة سماء النبالة؛ ستاره درخشان آسمان بزرگي
30- المعصومة الصغري؛ معصومه کوچک (زهراي ثاني)
31- قرينة النوائب؛ همدم و همراه با مصيبتها
32- محبوبة المصطفي، مورد علاقه رسول خدا
33- قرة عين المرتضي؛ نور چشم حضرت مرتضي علي
34- صابرة محتسبة؛ نگهبان صبر و شکيبايي
35- عقيلة النبوة؛ بانوي خانواده رسالت
36- ربة خدر القدس؛ نگهدارنده پرده قداست
37- قبلة البرايا؛ پيشواي ابرار
38- رضيعة الوحي؛ شير خوار پستان وحي
39- باب حطة الخطايا؛ درب پناهگاه خطاکاران
40- حفرة علي و فاطمه؛ مرکز هستي علي و فاطمه
41- ربيبة الفضل؛ دختر فضل و کمال
42- بطلة کربلا؛ قهرمان کربلا
43- عطية بلواها؛ نشانه پايداري در سختيها
44- عقيلة القريش؛ بزرگتر بانوي قريش
45- الباکية؛ گريان
46- سليلة الزهراء؛ فرزند برومند زهراء
47- امينة الله؛ امين خدا
48- آية من آيات الله، نشانهاي از نشانههاي خدا
49- مظلومة وحيدة؛ ستمديدهي تنها حضرت زينب سلام الله عليها داراي پنج فرزند به نامهاي زير بود:
1- محمد
2- علي
3- عباس
4- امکلثوم
5- عون اکبر
عون اکبر در کربلا در رکاب حضرت امام حسين عليهالسلام شهيد شد.
برای خواندن ادامه داستان به ادامه مطلب بروید...
تاریخ | رخداد |
---|---|
۱۵رجب | مرگ معاویه بن ابوسفیان[۱] |
۲۸ رجب سال ۶۰ (شب یکشنبه) | خروج امام حسین (علیهالسلام) از مدینه.[۲] |
۳ شعبان (شب جمعه) | ورود امام(علیهالسلام) به مکه.[۳] |
۱۰ رمضان | رسیدن نخستین نامههای کوفیان توسط عبدالله بن مِسْمَع همدانی و عبدالله بن وال به امام(علیهالسلام).[۴] |
۱۲ رمضان | رسیدن ۱۵۰ نامه از کوفیان به امام(علیهالسلام) توسط قیس بن مُسْهِر صَیداوی، عبدالرحمان بن عبدالله ارحبی و عمارة بن عبد سلولی.[۵] |
۱۴ رمضان | وصول نامه سران و مردم کوفه به امام(علیهالسلام) توسط هانی بن هانی سبیعی و سعید بن عبدالله حنفی.[۶] |
۱۵ رمضان | خروج مسلم بن عقیل از مکه به سوی کوفه برای انجام مأموریت.[۷] |
۵ شوال | ورود مسلم بن عقیل به کوفه.[۸] |
۸ ذیحجه (سه شنبه) | خروج امام حسین(علیهالسلام) از مکه.[۹] |
۸ ذیحجه | قیام مسلم بن عقیل در کوفه.[۱۰] |
۹ ذیحجه | شهادت حضرت مسلم.[۱۱] |
تاریخ | رخداد |
---|---|
۲ محرم | ورود امام(علیهالسلام) به کربلا.[۱۲] |
۳ محرم | ورود عمر سعد به کربلا با سپاه چهار هزار نفری.[۱۳] |
۶ محرم | یاری خواستن حبیب بن مظاهر از قبیله بنی اسد برای یاری امام حسین(علیهالسلام) و ناکامی او در این مأموریت.[۱۴] |
۷ محرم | بستن آب بر روی امام حسین(علیهالسلام) و یارانش.[۱۵] |
۹ محرم | تاسوعا و ورود شمر بن ذی الجوشن به کربلا.[۱۶] |
۹ محرم | اعلام جنگ لشکر عمر سعد به امام(علیهالسلام) و مهلت خواستن حضرت از عمر سعد.[۱۷] |
۱۰ محرم | واقعه عاشورا و شهادت امام حسین(علیهالسلام)، اهل بیت(علیهم السلام) و یارانش. |
۱۱ محرم | حرکت اسرا به سوی کوفه.[۱۸] |
۱۱ محرم | دفن شهدا توسط بنی اسد (از اهل غاضریه).[۱۹] |
۱ صفر | روز ورود اهل بیت(علیهم السلام) و سر مطهّر امام حسین(علیهالسلام) به شام.[۲۰] [۲۱] |
۲۰ صفر | اربعین حسینی و ورود اهل بیت(علیهم السلام) به کربلا.[۲۲] |
۲۰ صفر | بازگشت اهل بیت(علیهم السلام) از شام به مدینه بنا بر برخی اقوال[۲۳] |
(کشته اشک)
کشته اشکها.از لقبهاي سيد الشهدا «ع» است.شهيدي که هم يادش گريه آور است وهم اشک ريختن در سوک او ثواب دارد و موجب احياي عاشوراست.امامان نيز توصيهفراوان بر عزاداري و گريستن بر مصائب آن حضرت داشتهاند.روايت از امام حسين «ع»
است که: «انا قتيل العبرات»[1] من کشته اشکهايم.در حديث ديگري فرموده است: «اناقتيل العبرة، لا يذکرني مؤمن الا استعبر»[2] من کشته اشکم.هيچ مؤمني مرا ياد نميکند، مگر آنکه اشک در چشمانش ميآيد.اين صفت، در زيارتنامهها هم براي آن شهيد کربلا آمدهاست، از جمله: «و صل علي الحسين المظلوم، الشهيد الرشيد، قتيل العبرات و اسير الکربات...».[3] .
پی نوشتها :
[1] منتهي الامال، محدث قمي (چاپ هجرت)، ج 1، ص 538، اثبات الهداة، ج 5، ص 198، (عبارت آن قتيل العبرةاست).
[2] امالي، صدوق، ص 118، مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 87.
[3] مفاتيح الجنان، ص 460 (زيارت مخصوص اول).